گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تفسیر خسروی
جلد چهارم
اشاره



أعوذ باللّه من الشیطان الرجیم
سورة التوبۀ
اشاره
لَقَد جاءَکُم رَسُولٌ مِن أَنفُسِکُم ... تا » : تمام اینکه سوره مدنیّه است و بعضی گفتهاند مدنیّه است غیر از دو آیه آخر سوره که
144 اینکه سوره در سال نهم هجرت نازل گشته و مکّه در سال هشتم هجرت - آخر سوره] میباشد که مدنیّه نیست. -قرآن- 99
فتح شد و رسولخدا صلّی اللّه علیه و آله حجّ ۀ الوداع را در سال دهم هجرت بجاي آورد. قتاده و مجاهد گفتهاند: آخر
سورهایست که بر پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله در مدینه نازل گشت. عدد آیات سوره توبه نزد کوفیین یکصد و بیست و نه و
نزد باقی یکصد و بیست آیه است. اسامی اینکه سوره ده میباشد که عبارتند از: [توبه- فاضحه- مبعثره- مقشقشه- بحوث-
مدمدمه- حافره- مثیره- سورة العذاب- برائۀ.] که هر یک بمناسبتی نام آن شده و مشهورتر از همه سوره توبه و براءة است
زیرا در آن ذکر توبه شده و به تبرئه از نفاق در آن تعرض گشته است و بالجمله اینکه سوره [ صفحه 3] متعرض داستان پیغمبر
صلّی اللّه علیه و آله با مشرکین و منافقین و متخلفین در غزوه تبوك و معاملاتی است که واجب گشته با اینکه جماعات
[ بنماید. علماء و مفسّرین را در علّت اینکه اینکه سوره چه در قرائت و چه در کتابت بدون [بسم اللّه] است قولهائیست. [ 1
مروي است از ابیّ بن کعب که اینکه سوره هم منضم بسوره انفال است چون بیکدیگر نزدیکند و هر دو مثل یک سوره
شدهاند اوّلی در ذکر عهود و دوّمی در رفع عهود میباشد ولی در بعضی تفاسیر اینکه قول را رد کرده و گویند اگر سوره توبه
سوره مستقلّی نبود و جزء ما قبلش بود نامهاي متعدد براي آن نبود و کثرت أسماء وارده براي آن دلیل بر اینستکه خود آن
سوره مستقله ایست. [ 2]- [بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحِیمِ] آیه امان و رحمت است و سوره برائه براي رفع امان و بکار بردن شمشیر
نازل گشته است و لذا در ابتداي سوره بسم اللّه نازل نشده است و اینکه قول از علی علیه السّلام است و سفیان بن عیینه هم بر
47 اسم خدا سلام و - اینکه قول است چنانکه در تفسیر کشاف گوید: [از إبن عیینه پرسش شد اینکه مسئله و گفت: -قرآن- 8
امان است و در جدال و محاربه بکار نمیرود. و أبو العباس المبرّد هم اینکه قول را اختیار کرده است. [ 3] از إبن عباس مروي
است که گفت بعثمان بن عفّان گفتم شما را چه بر آن داشت که سوره انفال و برائه را در عداد هفت سوره طولانی قرار دادید
و بین آنها بسم اللّه ننوشتید. جواب داد که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله آیاتی که بر او نازل میگشت یکی از کتّاب وحی را
میخواست و میفرمود اینکه آیات را در سورهاي بگذارید که در آن چنین و چنان ذکر شده است و سوره انفال در سورههاي
اوّلی بود که در مدینه نازل شد و سوره برائه از سورههائی که در آخر نازل گردید و چون قصّه آندو شبیه بیکدیگر بود ما
گمان کردیم که برائۀ هم جزو انفال است و آنرا در سبع طوال نهادیم و بین آنها بسم اللّه ننهادیم-]. [ صفحه 4] و در تفسیر
الواضح مینویسد:- گمان من اینستکه اینکه خبر مروي از إبن عبّاس مدسوس علیه و در آن دسّ و تصرّفی شده است، زیرا
معقول نیست که پیامبر خدا صلی اللّه علیه و آله روح مبارکش برفیق أعلی ملحق شود و براي صحابه خود مکان صحیح آیات
آیه جداگانهایست از قرآن که « بسمله » را روشن نکرده باشد و أصحاب در اینباب اختلاف کردند و قول صحیح آن است که
براي فصل بین سورهها و تبرّك بآن نازل گردیده است و آیهایست که هیچکس را حقّ مداخلهاي در اثبات یا ترك آن نیست
و تمام آن کلّا توقیفی و وحی است و معقول نیست که پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلّم آنرا متروك بدارد و نیز صحیح نیست
که مسلمان هم هیچوقت در آن تشکیکی کند و أبدا شکّی نیست که در ابتداي اینکه سوره بسمله نازل نشده است و اینکه قول
اجتماع علماء و مفسرین است. تاریخ مختصر آنکه: رسولخدا صلی اللّه علیه و آله و سلّم در سال ششم هجري در حدیبیّه با
مشرکین پیمان بست که مدت چهار سال با شروطی که مبنی بر قوّت و عزّت مسلمین و موجب تساهل و ملایمت با کافران بود
صلح و سلام و امان در بین طرفین برقرار باشد، قبیله خزاعۀ با پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلّم و قبیله بنو بکر با قریش همعهد
گشتند و در اینکه پیمان حدیبیّه سهیم شدند ولی بین اینکه دو قبیله أخیر کینه دیرینهاي بود و خون طلبی موروثی میشد و بنو
بکر بر خزاعه تجاوز کرده و عهد خود را شکستند و قریش هم با اسلحه و مردان خود ببنی بکر اعانت و کمک نمودند و
خزاعه را فراري دادند و اینکه أعمال موجب نقض عهد صلح واقع در سال حدیبیّه گردید و لذا عمر بن سالم خزاعی در رأس
عدّهاي بر رسول خدا صلی اللّه علیه و آله ورود نموده و از آنحضرت طلب یاري و استغاثه کردند و پیامبر صلی اللّه علیه و آله
فرمود: [لا نصرت إن لم أنصر بنی کعب] و اینکه پیش آمد سبب عودت حال جنگ عمومی و فتح مکّه در سال هشتم هجرت
گردید. و بتجربه و ثابت شده بود که مشرکانرا چه در حال ضعف و چه در حال قوت، عهد و پیمان و امن و امان درستی
نیست [فقاتلوا أئمّۀ الکفر انّهم [ صفحه 5] لا أیمان لهم لعلّهم ینتهون] مگر آنها که بر عهد و میثاق خود مستقیم و پابرجا
بمانند، اینکه اساس شرعی است که مبناي اینکه سوره است از بر انداختن عهود مطلقه و باتمام رسانیدن عهود موقته نسبت
بآنها که بر عهد خود مستقیم مانده و نقض عهدي نکردهاند [حتّی لا تکون فتنۀ و یکون الدّین للّه]. و چون خبر فتح مکه
بهوازن رسید امیر آنها [مالک بن عوف] مردم آنجا را براي جنگ با مسلمانان جمع کرد و جنگ حنین را در شوال سال هشتم
هجرت پیش آورد و پس از آن طائف را بیست و چند روز محاصره کرده و آنجا را بمنجنیق بستند. سپس رسول اکرم صلّی
اللّه علیه و آله بعد از آن ذو الحجه تا آخر جمادي الاخري سال نهم هجرت را در مدینه اقامت فرمود و در ماه رجب سال نهم
بغزوه تبوك رفت و اینکه آخر غزوه از غزوات پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله بود و بیشتر آیات سوره کریمه در آن باب
مشرکان » : نازل گشته است. هنگامیکه رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله از تبوك مراجعت فرمود اراده حج نمود و لکن فرمود
و أبا بکر را أمیر حج فرمود و باو امر کرد که .« برهنه و عریان در دور خانه طواف میکنند و من دوست ندارم با آنها طواف کنم
چهل آیه از ابتداي سوره [توبه] را در موسم حج بر مشرکان و جمیع أهل موسم بخواند، بعد از رفتن أبا بکر جبرئیل نازل شد
که یا محمّد صلّی اللّه علیه و آله حق تعالی میفرماید که: [پیغام را جز تو یا کسی از تو نباید بمردم برساند] لذا رسول خدا
صلّی اللّه علیه و آله و سلّم علی علیه السّلام را بخواست و بر ناقه عضبا سوار کرد و بدنبال أبی بکر فرستاد و امر کرد تا آیات
را از او بستاند و خود او بر أهل موسم بخواند و فرمود [لا یبلغ عنّی إلّا رجل منّی] علی علیه السّلام هم سوار بر ناقه عضبا خارج
گشت و در ذو الحلیفه بابا بکر رسید و مراتب را باو ابلاغ کرد و پیغام رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله را رسانید که أبو بکر
مخیرّ است که برود یا برگردد، و أبو بکر هم اطاعت کرد و أمیر علیه السّلام بموسم رفت و در [ صفحه 6] روز هشتم ذو الحجه
خطبه خواند و مناسک را بمردم تعلیم کرد و در روز عید اضحی حضرت أمیر علیه السّلام نزد جمره عقبه بایستاد و فرمود اي
مردم: [من رسول رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله بسوي شمایم] گفتند بچه چیز! حضرت آیات صدر سوره برائه را بدستور
حضرت ختمی مرتبت صلّی اللّه علیه و آله بر آن مردم بخواند.
[ [سوره التوبۀ [ 9]: آیات 1 تا 4
اشاره
بَراءَةٌ مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَی الَّذِینَ عاهَدتُم مِنَ المُشرِکِینَ [ 1] فَسِیحُوا فِی الَأرضِ أَربَعَۀَ أَشهُرٍ وَ اعلَمُوا أَنَّکُم غَیرُ مُعجِزِي اللّهِ وَ أَنَّ
اّلَأکبَرِ أَنَّ اللّهَ بَرِيءٌ مِنَ المُشرِکِینَ وَ رَسُولُهُ فَإِن تُبتُم فَهُوَ
ِ
اللّهَ مُخزِي الکافِرِینَ [ 2] وَ أَذانٌ مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَی النّاسِ یَومَ الحَ ج
خَیرٌ لَکُم وَ إِن تَوَلَّیتُم فَاعلَمُوا أَنَّکُم غَیرُ مُعجِزِي اللّهِ وَ بَشِّرِ الَّذِینَ کَفَرُوا بِعَذابٍ أَلِیمٍ [ 3] إِلَّا الَّذِینَ عاهَدتُم مِنَ المُشرِکِینَ ثُمَّ لَم
« بَراءَةٌ » 722- یَنقُصُ وکُم شَیئاً وَ لَم یُظاهِرُوا عَلَیکُم أَحَ داً فَأَتِمُّوا إِلَیهِم عَهدَهُم إِلی مُدَّتِهِم إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ المُتَّقِینَ [ 4] -قرآن- 1
السیح و السیاحۀ سیر « فَسِیحُوا » بیزاري. گویند: بريء من العهد او المرض براءة: یعنی از پیمان فارغ شد و از مرض نجات یافت
205 بعجز - 127 -قرآن- 194 - 11 -قرآن- 116 - الاعجاز: -قرآن- 1 « بِمُعجِزٍ » شخص در روي زمین که بهر جا بخواهد برود
64 [ صفحه 7] و آگه - 21 -قرآن- 55 - یعنی اعلام -قرآن- 12 « أَذانٌ » الاخزاء رسوا ساختن و بننگ زدن « مُخزِي » آوردن
ساختن، و اصل آن از نداء است که بگوش آید: اي اوقعه فی اذنه.
تفسیر معانی:
اشاره
[پیامبر أکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و مسلمانان با مشرکان عرب از أهل مکّه و غیر آنها باذن خداي تعالی پیمانی بسته
بودند و آنها غیر از بنی ضمره و بنی کنانه پیمانهاي خود را شکستند و مسلمانان هم مأمور شدند که با شکنندگان عهد، عهد
شکنی کنند و آنها را چهار ماه مهلت دهند که بهر جا خواهند بروند و چون مدّت صلح بسر آید و منقضی گردد با آنها
بجنگند. آیه 1- اینکه است بیزاري [و رفع امان و خروج از عهود و پیمانها] از جانب خدا و رسولش نسبت بکسانی از مشرکان
که با شما عهد و پیمان دارند [و چون عهد شکنی کردهاند لذا از آنها بیزاري بجوئید زیرا خدا و رسولش هم از آنها بیزار است
و شما را هم الزامی براي وفاي بآن عهود نیست]. آیه 2- پس اي مشرکان تا چهار ماه میتوانید بهر جا بخواهید رفت و آمد
کنید [و اینکه مدت مهلت شماست که از شمشیر در امان هستید و چون اینمدت منقضی شود از خون و مال شما امان برداشته
میشود]. و بدانید [بعلم أکید قطعی] که هرگز شما خدا را عاجز نتوانید ساخت [و از خداوند چیزي فوت نمیشود و شما همه
وقت در تحت سلطنت و مالکیت او هستید] و بدانید که خداوند رسوا کننده و خوار کننده کافران است [شما بخدا و رسولش
کافر شدید و عهودي که با مسلمانان داشتید شکستید و بمرّات نقض عهد نمودید و اینک ذلّت موعود بقتل و اسارت شما و
اعلاء کلمه الهی و بر طرف شدن شرك بنحوي که بازگشتی براي آن نیست تحقّق یافت، اینکه بس براي رسوائی و خواري
شما در دنیا و در آخرت هم عذاب سختی برایتان مهیّاست]. اوّلا اگر گفته شود عهدشکنی چگونه بر رسول خدا صلّی اللّه علیه
و آله و سلّم جایز است! جواب آنستکه در سه صورت جایز میشود. یکی آنکه عهد مشروط باشد بموقعی که خداوند بوسیله
وحی آنرا [ صفحه 8] فسخ کند. دیگر آنکه از مشرکان خیانت و نقض عهد ظاهر گردد. سه دیگر آنکه پیمان محدود بمدتی
باشد و مدّت منقضی شود و پیمان خود بخود شکسته شود. مروي است که رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم اینکه
شروط را با آنها نموده بود و چون مشرکان عهد شکنی کردند و به اینکه کار اهتمام ورزیدند خداوند هم امر بنقض پیمان
آنها فرمود و بخطاب [فسیحوا] آنها را عتاب نمود. ثانیا- راجع بمدت چهار ماه أقوال مختلف است. اوّل- مجاهد و محمّد بن
کعب القرظی گفتهاند که ابتداي آن روز نحر [دهم ذي الحجّه سال نهم هجرت] روزي است که علی علیه السّلام تبلیغ پیام و
قرائت آیات بر آنها فرمود و انتهاي آن [دهم ربیع الاخر سال دهم هجرت] بوده است و از حضرت أبی عبد اللّه امام صادق
علیه السّلام نیز همین قسم مروي است. دوّم- بروایت إبن عباس و زهري مدّت چهار ماه از اوّل شوال تا آخر محرم بوده است
زیرا آیه مبارکه در ماه شوال نازل شده است و فراء گفته است که مدّت تا آخر محرّم بوده است زیرا در بین مشرکان کسانی
بودهاند که مدتشان پنجاه روز بوده و آنها کسانی بودهاند که پیمانی با پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نداشتهاند. سوّم-
کسانی بودهاند که بیش از چهار ماه پیمانی با رسولخدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم داشتهاند و آن بچهار ماه تنزل مییافت و
کسیکه کمتر از چهار ماه بود ترقی مینمود. اینکه قول مروي از حسن و إبن اسحاق است. چهارم- گفتهاند ابتداي چهار ماه
روز نحر و بیستم ذو القعده بود و در بیستم ربیع الاوّل سال دهم منقضی شده است زیرا در آن سال حجّ در ذو القعده بوده و
بوده که در جاهلیّت مجري « نسییء » در سال بعد در ذي الحجّه قرار گرفته که حجّۀ الوداع در آن واقع شده است و اینکه بعلّت
و معمول بوده و شرح آن انشاء اللّه [ صفحه 9] بیاید [و اینکه قول جبّائی است]. آیه 3- و اینکه اعلامی از جانب خدا و رسول
او بعموم مردم است [از مؤمنان و مشرکان و عهدشکنان و غیر آنان زیرا اذان اعلام عامّ است و برائت خاص به پیمان شکنان]
در روز حجّ أکبر [یعنی در روز عرفه یا عید اضحی که بزبان علیّ بن أبی طالب علیه السّلام در سال دهم هجرت ابلاغ گردید]
به اینکه که خداوند از مشرکان بیزار است و رسول او هم بیزار است بنابرین اگر اي مشرکان [در اینکه فرجه و مدّت مهلت از
شرك بخدا] توبه کرده و برگشت بسوي خدا نمودید براي شما بسی نیکوست و خیر شما در آن است و اگر پشت کردید [و
از ایمان بخدا اعراض نموده و بر کفر باقی ماندید] بدانید که شما خدا را عاجز نتوانید کرد [و عذاب او از شما در دنیا و
آخرت فوت نخواهد شد و اینکه مهلتی که بشما داده شده است از روي عجز نیست بلکه اتمام حجّت و مبنی بر مصلحتی بوده
است] و بکافران مژده بده که عذاب دردناکی در انتظار آنهاست [زیرا تو یا محمّد باحوال آخرت داناتري و تو براي خلق بشیر
و نذیر میباشی]. آیه 4- [اینکه اعلام نقض عهد و فسخ پیمان براي تمام مشرکان است] مگر دستهاي از مشرکان که با شما عهد
بستهاند و سپس چیزي از آن عهود و شروط پیمان را نقض نکرده و نشکستهاند و از آنها چیزي نکاستهاند [و تا بحال بر طبق
عهود عمل کردهاند] و بر ضد شما بکسی از دشمنان شما کمک و مساعدت نکردهاند [اینگونه مردم را مشمول برائت ندانید و
در شمار عهد شکنان قرار ندهید] و پیمان آنها را تا انقضاي مدّت معاهده تمام کرده و بپایان برسانید [و معاملهاي که در
انقضاي مدّت چهار ماه با ناکثین و ناقضین عهود میکنید با آنها مکنید و وفاي بعهد را محترم بشمارید] زیرا خداوند
پرهیزگاران و صاحبان تقوي را که از عذاب خدا ترسانند دوست میدارد [چه مراعات حقوق عهد و پیمان از تقوي است و
تساوي بین وفا کنندگان بعهود و بیوفایان بشروط منافی با تقوي است هر چند هم پیمان با مشرك [ صفحه 10 ] باشید]. [وفاي
عهد نکو باشد ار بیاموزي || و گر نه هر که تو بینی ستمگري داند] - اوّلا دو مرتبه برائت که در آیه مکرّر شده است برائت
اوّل براي نقض عهد و برائت دوم براي قطع دوستی و احسان است. ثانیا- استثنائی که در آیه چهارم شده است راجع بقوم بنی
ضمره که از بنی کنانهاند بوده است و نه ماه از مدّت پیمانشان باقی بوده و خلاف عهدي ظاهر نساختهاند و دستور فرموده
است که تا نه ماه بسر نیاید تعرضی بآنها نشود. و إبن عباس گوید که مقصود از آیه عام است و مقصود هر قومی است که بین
آنها و رسول خدا قبل از نزول آیه پیمانی بوده است یا عهد صلحی منعقد شده است و آنها هم متعرض عداوتی نشده و
کمکی بدشمنان بر ضدّ مسلمانان نکردهاند چه آنحضرت با أهل هجر و نجران و ایله و دومۀ الجندل پیمانهائی بصلح و جزیه
داشته و نقض عهدي نسبت بآنها نکرده و بعدا هم محاربهاي با آنها ننموده است و أهل ذمّه بودهاند تا آنحضرت رحلت فرموده
و بعدا هم بهمان عهود با آنها وفا شده است. ثالثا در تسمیه [حجّ أکبر] نیز سه قول است. اوّل- از عمرو بن سعید المسیّب و عطا
و طاوس و مجاهد که گفتهاند حجّ أکبر روز عرفه است، اینکه قول از علی علیه السّلام نیز روایت شده و میسور بن مخرمه نیز
از رسول خدا روایت نموده و عطا گفته است حج أکبر آنستکه در آن وقوف بعرفات است و حجّ اصغر آنستکه در آن وقوف
نیست و آن عمره است. دوّم- از علی علیه السّلام و إبن عباس و سعید بن جبیر و إبن زید و نخعی و مجاهد و شعبی و سديّ
مروي است که آن روز نحر و روز قربان است. [ صفحه 11 ] و از امام صادق علیه السّلام نیز همین قول مروي است و إبن أبی
أوفی آنرا از رسولخدا صلّی اللّه علیه و آله روایت کرده است. و حسن گوید حجّ أکبر براي اینکه نامیده شد که در آن
مشرکان و مسلمانان تماما حجّ نمودهاند و از آن پس دیگر مشرکان ممنوع شدند و دیگر حجّی نکردند. سوّم- آنکه جمیع أیّام
حجّ را حجّ أکبر گویند و اینکه قول مجاهد و سفیان است و معناي آن کلّیه أیّام حجّ است چنانکه گویند روز جمل و روز
صفّین و روز بعاث و مراد تمام وقت و زمان آنهاست زیرا هر جنگی چندین روز دوام داشته است.
[ [سوره التوبۀ [ 9]: آیه 5
اشاره
فَإِذَا انسَلَخَ الَأشهُرُ الحُرُمُ فَاقتُلُوا المُشرِکِینَ حَیثُ وَجَدتُمُوهُم وَ خُذُوهُم وَ احصُ رُوهُم وَ اقعُدُوا لَهُم کُلَّ مَرصَدٍ فَإِن تابُوا وَ أَقامُوا
انسلاخ یعنی کندن پوست، بیرون آوردن از « انسَلَخَ » 260- الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ فَخَلُّوا سَبِیلَهُم إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ [ 5] -قرآن- 1
پوست و در اینجا بمعنی انقضاء و تمام شدن مدت است و زمان را خداوند تشبیه بپوست بدن فرموده است چون زمان هم
بآنچه در درون آنست احاطه دارد همانطور که پوست بر بدن احاطه دارد و چون زمان میگذرد بطور استعاره چنانستکه ما فی
حصر منع - « وَ احصُرُوهُم » یعنی آنها را دستگیر و اسیر کنید و أخذ بمعنی اسیر است « وَ خُذُوهُم » الزّمان از آن منسلخ میگردد
443 [ صفحه 12 ] خروج از محیط است یعنی آنها را از انتقال و رفتن بسایر شهرها - 364 -قرآن- 427 - 12 -قرآن- 350 - قرآن- 1
مرصد یعنی راه و ممرّ و محلّ عبور [یعنی همه جا « کُلَّ مَرصَدٍ » منع و جلوگیري کنید و حصر و حبس و أسر نظایر یکدیگراند
147- در کمین آنها باشید و مراقب باشید از آن ممرّ عبور و مسافرت نکنند. -قرآن- 131
تفسیر معانی-
اشاره
پس چون ماههاي حرام منقضی گردید هر جا مشرکان را یافتید آنها را بکشید و أسیر کنید و نگذارید مسافرت کنند و
بشهرهاي دیگر منتقل شوند و در کمین آنها بنشینید و هر راهی را بر آنها که گمان میکنید از آن عبور میکنند مراقبت کنید و
بر آنها ببندید [تا بتوانید آنها را کشته یا أسیر نمائید] و اگر بازگشت از کفر کردند و مطیع شرع شدند و اقامه نماز نمودند و
زکاة مال خود را پرداختند آنها را بحال خود گذارید و رها کنید [که در بلاد اسلام بمانند و با شما حج بگذارند] زیرا خداوند
آمرزنده مهربان است [از کفر و غدر سابق آنها میگذرد- لأنّ الایمان یجبّ ما قبله] [ 1] مراد از ماههاي حرام یا ماههاي
چهارگانه [محرّم و رجب و ذو القعده و ذو الحجّه است] یا بقول جماعتی چهار ماه مهلتی که قتال مشرکین در آنها حرام شد و
298- میتوانند رفت و آمد کنند یا آنچه از فرمایش خداي تعالی [فَأَتِمُّوا إِلَیهِم عَهدَهُم إِلی مُدَّتِهِم] مفهوم میگردد. -قرآن- 247
یعنی هر جا آنها را یافتید خواه در حال احرام و خواه در حال حلّ و هر وقت دست یافتید یعنی « حَیثُ وَجَ دتُمُوهُم » 2] جمله ]
3] از آیه مبارکه استفاده میشود که اقامه نماز و اداي زکاة دلیل بر اسلام ] 34- چه در ماه حرام و چه غیر آن. -قرآن- 11
شخص است و هر کس آن دو را تادیه کند حقوق اسلامیّت در باره او واجب میگردد و جان و مالش در سایه اسلام مصون و
[ محفوظ میماند. [ صفحه 13
[ [سوره التوبۀ [ 9]: آیه 6
اشاره
162- وَ إِن أَحَ دٌ مِنَ المُشرِکِینَ استَجارَكَ فَأَجِرهُ حَتّی یَسمَعَ کَلامَ اللّهِ ثُمَّ أَبلِغهُ مَأمَنَهُ ذلِکَ بِأَنَّهُم قَومٌ لا یَعلَمُونَ [ 6] -قرآن- 1
88- 14 -قرآن- 76 - یعنی مکان امن او -قرآن- 1 « مَأمَنَهُ » یعنی از تو طلب امان و پناه کرد و خواهان حمایت تو شد « استَجارَكَ »
-6 و اگر [ یا محمّد صلّی اللّه علیه و آله] کسی و فردي از مشرکان [که تو امر بقتال با آنها دادهاي بعد از چهار ماه مهلت] از -
تو امان بخواهد و پناه و حمایت ترا طلب کند او را امان بده و درخواست او را بپذیر و تحت حمایت خود قرارش بده تا اینکه
کلام خدا را بشنود [و در آن تدبّر کند و معانی آنرا بفهمد و بر اسرار عالیه آن واقف شود زیرا اگر کسی عناد و لجاج را کنار
گذارد خداوند براي قبول اسلام باو شرح صدر میدهد و لذا اگر مسلمان شد که بخیر دارین نایل خواهد شد و اگر داخل
اسلام نشد او را مکش تا حمل بر غدر و مکر تو نشود] بلکه او را بمأمنش برسان یعنی بدیار و وطن خودش روانه ساز [که
جان و مالش مصون بماند] اینکه دستور [راجع بدادن امان و نیکرفتاري و رسانیدن او بمکان امن و محل اقامت خویش] بدین
سبب است که آنها مردمانی جاهل بحقیقت دین هستند و جز معلومات مشوّش بیاساس چیزي از اسلام نمیدانند. [چنانکه
امروز غربیان جز آنچه رجال دین خود و کشیشان در باره اسلام آموختهاند چیزي نمیدانند و متأسّفانه اگر یکی از آنها هم
بخواهد چیزي از اسلام بداند ما او را وادار باعمالی میکنیم که نباید کرد زیرا ما مسلمانیمان بارث و نسب بما رسیده است و
[ بالوراثه است نه بکردار و رفتار]. [ صفحه 14
[ [سوره التوبۀ [ 9]: آیات 7 تا 10
اشاره
کَیفَ یَکُونُ لِلمُشرِکِینَ عَهدٌ عِندَ اللّهِ وَ عِندَ رَسُولِهِ إِلَّا الَّذِینَ عاهَدتُم عِندَ المَسجِدِ الحَرامِ فَمَا استَقامُوا لَکُم فَاستَقِیمُوا لَهُم إِنَّ اللّهَ
[ یُحِبُّ المُتَّقِینَ [ 7] کَیفَ وَ إِن یَظهَرُوا عَلَیکُم لا یَرقُبُوا فِیکُم إِ  لا وَ لا ذِمَّۀً یُرضُونَکُم بِأَفواهِهِم وَ تَأبی قُلُوبُهُم وَ أَکثَرُهُم فاسِقُونَ [ 8
اشتَرَوا بِآیاتِ اللّهِ ثَمَناً قَلِیلاً فَ َ ص دُّوا عَن سَبِیلِهِ إِنَّهُم ساءَ ما کانُوا یَعمَلُونَ [ 9] لا یَرقُبُونَ فِی مُؤمِنٍ إِلا وَ لا ذِمَّۀً وَ أُولئِکَ هُمُ
الرقبۀ و المراقبه و « لا یَرقُبُوا » و اگر غلبه کنند بر شما- الظّهور- برتري بغلبه « وَ إِن یَظهَرُوا عَلَیکُم » 565- المُعتَدُونَ [ 10 ] -قرآن- 1
إلّ بکسر همزه و تشدید « إِلا » الانتظار و المراعاة و المحافظۀ تماما نظایراند و بمعنی نگهبانی و حفظ است و رقیب یعنی حافظ
آنهم بمعنی عهد و پیمان است که بر عهده بگیرند و اگر آنرا « ذمّۀ » لام بمعنی عهد یا سوگند یا پناه دادن و یا قرابت است
229 [در اینکه آیه مبارکه حکمت أمر بفسخ - 103 -قرآن- 221 - 30 -قرآن- 89 - ضایع بگذارند مستلزم گناه است. -قرآن- 1
پیمانهاي منعقده با مشرکان را بیان میفرماید که با اینکه وفاي بعهد فضیلتی و شعبهاي از شعب ایمان است چگونه أمر شد
پیمانها فسخ شود]. آیه 7- چگونه و چرا عهد و پیمانی براي اینکه مشرکان [پیمانشکن] [ صفحه 15 ] نزد خدا و رسولش باشد
و برقرار بماند! [با اینکه آنان در مقام غدر و نکث و نقض عهد برآمده پیمان خود را شکستهاند]! مگر آنانکه نزدیک مسجد
الحرام [یعنی در حدیبیّه که قریب بمکه و مسجد است] با شما پیمان بستهاند [و نشکستهاند و آنها بنی ضمره و بنی کنانه و بنو
الدئل بودند که داخل پیمان قریش با مسلمین در حدیبیّه شدند و بنی ضمره و بنی کنانه نقض عهد نکردند] و مادام که آنها با
شما در عهد خودشان مستقیم و پابرجا بمانند شما هم مستقیم بمانید و وفاي بعهد کنید زیرا خداوند مردمان با تقوي را که
وفاي بعهد میکنند و ستم نمیکنند دوست میدارد. آیه 8- چگونه [و چرا بین آنها و شما عهدي باقی بماند و آنها را نکشید و
بین آنها و خدا و رسولش عهدي بماند و حال آنکه!] اگر آنان بر شما دست بیابند و بر شما غلبه و پیروزي پیدا کنند در باره
شما نه مراعات قرابت و خویشاوندي را میکنند و نه بحفظ عهد و قسمی پابند میباشند، شما را بزبانهاشان خشنود میکنند و
دلهاشان بخلاف زبانهاشان حکم میکند [یعنی با سخنان فریبنده با شما سخن میگویند و در دلهاشان جز دشمنی و خیال مکر
و فریب قصدي ندارند] و بیشتر آنها فاسق و خارج از حدود دین و مردانگی و وفاي بعهد هستند [زیرا مشرك و متمرداند و
آنها را نه عقیدتی است که مانع کردار بد شود و نه مروّتی که رادع عمل زشت آنها گردد]. آیه 9- [اینکه مشرکان فاسق]
آیات خدائیرا [که دعوت بخیر و صلاح میکند و موجب فلاح و نجاح آنهاست] ببهاي اندکی [از حطام و متاع حقیر دنیوي که
پیروي هواي نفسانی و خضوع در برابر وساوس شیطانی است] فروخته و تبدیل کردهاند [و لذا مینگري که] از راه خدا و دین
حق او باز ماندهاند و دیگران را هم باز میدارند [و هر چه از ارزان و گران دارند در راه نفس و متابعت شیطان بذل میکنند] و
نمیدانند که بد عملی میکنند و بد کرداري پیش گرفته و بجا میآورند. [ صفحه 16 ] آیه 10 - اینان در باره هر مؤمنی [هر کس
که باشد] نه مراعات خویشاوندي و نه سوگند و نه مطلقا حفظ عهد و چیزي را که بر عهده و ذمّه خود دارند مینمایند- اینکه
جماعت مردمانی متجاوز و خارج از حدّ [و در منتها درجه شرارت و ظلم] میباشند. [با توصیفی که از اینکه قبیل مردم گردید
چگونه عهدي با خدا و رسول خواهند داشت و چگونه بر تعهد و پیمان خود ثابت خواهند ماند! اینان در برابر قدرت خاضعاند
نه سوگند و پیمان و در مقابل شمشیر وفا میکنند نه رأي ذمّه و ایمان].
[ [سوره التوبۀ [ 9]: آیات 11 تا 12
اشاره
فَإِن تابُوا وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ فَإِخوانُکُم فِی الدِّینِ وَ نُفَصِّلُ الآیاتِ لِقَومٍ یَعلَمُونَ [ 11 ] وَ إِن نَکَثُوا أَیمانَهُم مِن بَعدِ
نکث در أصل پاره « نَکَثُوا » 297- عَهدِهِم وَ طَعَنُوا فِی دِینِکُم فَقاتِلُوا أَئِمَّۀَ الکُفرِ إِنَّهُم لا أَیمانَ لَهُم لَعَلَّهُم یَنتَهُونَ [ 12 ] -قرآن- 1
أیمان- بفتح همزه و سکون یاء- جمع یمین و « أَیمانَهُم » کردن ریسمان است و بطور استعاره در شکستن پیمان استعمال میشود
جمع امام « أَئِمَّۀَ » طعن در اصل زدن با نیزه است و سپس کنایه و اشاره بعیب کسی یا چیزي کردن « طَعَنُوا » بمعنی سوگند است
مراد لا عهود لهم « لا أَیمانَ لَهُم » یعنی پیشوا و مقدّم در اتّباع و پیروي- امام خیر هادي و مهتدي است و امام شرّ ضال و مضلّ
11 - بنابراین اگر [اینکه کافران - 433- 298 -قرآن- 413 - 196 -قرآن- 287 - 116 -قرآن- 186 - 11 -قرآن- 103 - است. -قرآن- 1
مشرك] پشیمان شدند [ صفحه 17 ] و اسلام را پذیرفتند و بتوبه واقعی رجوع بخداي سبحانه و تعالی نمودند [و از شرك و
ضلال و راه بندي [بر مردم از راه خدا دوري جستند] [و عمل باخلاص را پیشه خود ساختند ویژه] نماز را که ستون دین است
بر پا داشتند و زکاة را که دلیل بر صدق توبه و صفاي نفس و قوّت عقیدت است ادا کردند در اینصورت با اینکه أعمال آنها
برادران دینی شما هستند [آنچه براي شما پسندیده است براي آنها هم پسندیده است و آنچه براي شما ناپسند است براي آنها
هم ناپسند است مقام اخوّت دینی از مقام اخوّت نسبی بالاتر است بلکه اینکه نسب أعلی نسب است و قویترین رابطه بین دو
مسلمان همین رابطه و صله اخوت است که کاخهاي عداوت را منهدم میسازد و هر فارق و فاصلی را زایل مینماید و اینکه
برادري حاصل نمیشود مگر برجوع بخداي تعالی و اقامه نماز و اداي زکاة و اینکه هر سه بحکم آیه مبارکه متلازم یکدیگراند
و تحقّق اخوّت با داشتن یکی بدون دیگري ممکن نیست حاصل گردد]. و ما [که خداي شما هستیم] آیات [تکوینی و
تشریعی] را بتفصیل بیان میکنیم و روشن میسازیم، لکن براي مردمی که عالم باشند و بدانند یا بخواهند که بدانند [و مردم
دانا هستند که تدبر و تفکّر میکنند و جاهلانرا تفکّري نمیباشد]. 12 - و اگر آنان پس از آنکه با شما عهد و پیمان داشتند عهد
خود را شکستند و بطعن دین شما پرداختند [یعنی باستهزاء و عیبگیري و جلوگیري از مردم براي سیر در راه حق] در
اینصورت پیشوایان و سرکردگان کافران را از دم تیغ بگذرانید [و زمین را از لوث وجود آنها پاك کنید] زیرا آنها را نه
مراعات عهد و قسمی است و نه حفظ ذمّه و قرابتی است- بکشید آنها را که شاید منتهی بحق شوند و از ضلالت و خودسري
[ برگردند. [ صفحه 18
[ [سوره التوبۀ [ 9]: آیات 13 تا 15
اشاره
أَ لا تُقاتِلُونَ قَوماً نَکَثُوا أَیمانَهُم وَ هَمُّوا بِإِخراجِ الرَّسُولِ وَ هُم بَدَؤُکُم أَوَّلَ مَرَّةٍ أَ تَخشَونَهُم فَاللّهُ أَحَقُّ أَن تَخشَوهُ إِن کُنتُم مُؤمِنِینَ
13 ] قاتِلُوهُم یُعَذِّبهُمُ اللّهُ بِأَیدِیکُم وَ یُخزِهِم وَ یَنصُ رکُم عَلَیهِم وَ یَشفِ صُدُورَ قَومٍ مُؤمِنِینَ [ 14 ] وَ یُذهِب غَیظَ قُلُوبِهِم وَ یَتُوبُ ]
423- اللّهُ عَلی مَن یَشاءُ وَ اللّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ [ 15 ] -قرآن- 1
تفسیر معانی-
اشاره
-13 آیا نخواهید جنگید! [ یا چرا نمیجنگید!] با مردمی که سوگندهاي خود را [که در موقع عقد پیمان میخوردند] رها کردند
و پیمانهاي خود را پس از محکم بستن شکستند و ببیرون کردن پیغمبر خدا صلّی اللّه علیه و آله از مکّه [و حبس او و قصد قتل
او] اهتمام کردند و آنهائیکه در بادي أمر و اوّل مرتبه شروع بعهد شکنی کرده و دست بقتال و کارزار با مسلمانان برآوردند!
آیا از آنها میترسید! [و ترك قتال با آنها میکنید!] در صورتی که اگر ترس مانع باشد و شما مؤمن باشید خداوند سزاوارتر
است که از او بترسید [زیرا شرط ایمان ترس و خشیت از خدا بتنهائی است نه غیر او]. 14 - با آنها بجنگید و با مشرکان قتال
کنید خداوند بدستهاي شما آنها را معذّب خواهد ساخت و بدستهاي شما رسوا یعنی [کشته و اسیر و فراري] خواهد نمود و
[مادام که شما خدا را بفرمانبري او نصرت میکنید] خداوند هم شما را بر آنها غلبه و پیروزي خواهد داد و یاري خواهد فرمود
و دلهاي مردمان [ صفحه 19 ] با ایمان را [که از کردار و افعال مشرکان در مکّه پر از درد و غیظ گشته] شفا خواهد داد. [و لقد
أنجز اللّه وعده و نصر عبده و هزم الأحزاب وحده]. 15 - و غیظ و غضبی که در دلهاي مؤمنان از کردههاي مشرکان أنباشته
شده بنصرتی که نصیب میفرماید خواهد برد و اینکه پیروزي غم آنها را زایل خواهد ساخت. و معذلک [اگر با فرط تعدّي و
تجاوزي که آن کافران نادان نسبت بمسلمانان کردهاند، توبه کنند، خداوند از راه فضل و مرحمت] توبه هر کس را از
بندگانش که بخواهد بر حسب مشیئت [که مبنی بر حکمت بالغه است] میپذیرد و خداوند داناي ببواطن و خواطر اشخاص و
افعالش بمقتضاي حکمت است. صاحب مجمع گوید: اینکه آیه دلیل بر نبوّت پیغمبر ما صلّی اللّه علیه و آله است زیرا موافق
خبري که داد واقع شد و مسلمین پیروز و کافران مغلوب شدند.
[ [سوره التوبۀ [ 9]: آیه 16
اشاره
أَم حَسِبتُم أَن تُترَکُوا وَ لَمّا یَعلَمِ اللّهُ الَّذِینَ جاهَدُوا مِنکُم وَ لَم یَتَّخِذُوا مِن دُونِ اللّهِ وَ لا رَسُولِهِ وَ لا المُؤمِنِینَ وَلِیجَۀً وَ اللّهُ خَبِیرٌ بِما
مأخوذ از ولوج است بمعنی دخول و ولیجه کسیرا گویند که رفیق و داخل در محیط « وَلِیجَ ۀً » 213- تَعمَلُونَ [ 16 ] -قرآن- 1
- اسرار شخص و از غیر کسان شخص باشد- و هر چیز که داخل در چیزي شود که از خود آن نباشد ولیجه گویند -قرآن- 1
12 [ صفحه 20 ] و بمعنی بطانه که آستر لباس است نیز هست و در آنجا هم مراد رفیق صاحب سرّ است- مفرد و جمع هم در
آن مساوي است.
تفسیر معانی-
اشاره
-16 آیا شما [مسلمانان] پنداشتید که شما را بحال خود گذاشتهاند و [بمعرض تمحیص و آزمایش نخواهید بود] و خداوند
حال کسانیرا از شما که خالصانه [و بجان و مال] در راه خدا جهاد کردهاند و غیر خدا و رسولش و مؤمنان دوست و رفیق
صاحب سرّي نگرفتهاند ندانسته است [چنین نیست بلکه آنچه در عالم کون صورت میگیرد از علم خدا بیرون نیست] و خدا
بآنچه شما میکنید با خبر و آگاه است [و غرض همگانرا از جهاد میداند که کدامیک آرزوي اخلاص و کدام مشوب بعلل
دیگري است و هر یک را در خور عملش جزا خواهد داد. : [و خلاصه آنکه خداي متعال جهاد را براي بندگانش تشریع
فرمود و بیان حکمت آنرا نمود و آن آزمایش بندگان است تا معلوم شود فرمانبر کیست و مطیع از عاصی متمایز گردد و او
عالم بما کان و ما یکون و ما هو کائن است با اینوصف آیا ما عبرت میگیریم].
[ [سوره التوبۀ [ 9]: آیات 17 تا 18
اشاره
ما کانَ لِلمُشرِکِینَ أَن یَعمُرُوا مَساجِدَ اللّهِ شاهِدِینَ عَلی أَنفُسِهِم بِالکُفرِ أُولئِکَ حَبِطَت أَعمالُهُم وَ فِی النّارِ هُم خالِدُونَ [ 17 ] إِنَّما
یَعمُرُ مَساجِ دَ اللّهِ مَن آمَنَ بِاللّهِ وَ الیَومِ الآخِرِ وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَی الزَّکاةَ وَ لَم یَخشَ إِلاَّ اللّهَ فَعَسی أُولئِکَ أَن یَکُونُوا مِنَ
عمارت مسجد در لغت شامل لزوم آن و اقامت در آن و عبادت « أَن یَعمُرُوا » [ 365 [ صفحه 21 - المُهتَدِینَ [ 18 ] -قرآن- 1
جمع مسجد و آن مکان « مَساجِدَ » خداوند در آن و ساختمان آن و ترمیم آن و خدمت آن و رعایت احترام و عنایت بآن است
سجود است و سپس در محلّ و خانهاي مخصوصی که براي عبادت خداي یکتا بنا شده است استعمال میشود و مراد در اینجا
377- 192 -قرآن- 360 - 17 -قرآن- 182 - اي إنّما یعمّر یعنی تعمیر مینماید و میسازد. -قرآن- 1 « إِنَّما یَعمُرُ » مسجدالحرام است
تفسیر معانی-
اشاره
[مفسّران در باره نزول اینکه آیات گفتهاند که: در باره جماعتی از رؤساي قریش که در روز جنگ بدر اسیر مسلمانان شده و
از جمله آنها عباس عموي پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله بوده است نازل گردیده است و شرح آن اینکه عدّهاي از أصحاب،
اسیران مذکور را بواسطه شرك آنها سرزنش میکردند و مخصوصا أمیر المؤمنین علی علیه السّلام بعباس عموي خود ملامت
میکرد که چرا در مقام جدال با رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله بر آمده و قطع رحم کرده و مشرکان را معاونت نموده است.
عباس گفت چرا شما معایب ما را ذکر میکنید و محاسن ما را مکتوم میدارید! علی علیه السّلام باو فرمود: شما را محاسنی
نیست گفت چرا ما تعمیر مسجد الحرام میکنیم و حاجب کعبه هستیم و حجاج را سقایت میکنیم و بآنها آب میدهیم و
خداوند عزّ و جلّ اینکه آیات را در ردّ بر عبّاس نازل فرمود]. آیه 17 - مشرکان را نمیسزد و روا نیست که متصدّي عمارت و
تعمیر مساجد خداوند ویژه مسجد الحرام شوند [و در آنجا براي عبادت اقامت کنند یا خدمت و ولایت آنرا بعهده بگیرند و یا
بصورت حجّاج و یا معتمرین آنرا زیارت کنند] و حال آنکه خود آنها گواه بر کفر خویشتن میباشند [زیرا اینکه جمع بین دو
ضدّ است و عمارت حسّی مسجد پیغمبر صوري و ساختمان یا عمارت معنوي آن بعبادت جز براي مسلمان موحّد که خدا را
بیگانگی [ صفحه 22 ] و یکتائی بشناسد و بپرستد و در مساجد خدا خاصه مسجدالحرام قیام بعبادت کند، بر دیگران صحیح و
درست نیست و خلاصه آنکه اینکه مشرکان جمع بین دو أمر متنافی کردهاند شرك بخدا و عبادت خداي یکتا یعنی عمارت
بیت اللّه با کفر باللّه و شهادت آنها بکفر، قولا و عملا ثابت است و أعمال آنها از قبیل نصب بتان در اطراف مسجد الحرام خود
شاهد بر شرك آنهاست و با اینکه حال تولیت أمر مسجد اعظم الهی و معمور داشتن آن در خور آنان نیست و در شأن مردمان
موحّد یکتا پرست است] اینکه جماعت مشرکان [که مدعی کارهاي نیک هستند] اعمالشان هدر و باطل است [زیرا عملی که
بدستور خداي تعالی نباشد بحق نیست و آنچه حق نباشد و بامر حق نباشد باطل و پوچ خواهد بود و علاوه بر آنکه أجر و
مزدي ندارند] در آتش دوزخ قهر الهی هم مخلّد و جاوید خواهند بود. 18 - فقط تعمیر مساجد خدا ویژه مسجد الحرام
[برعایت و عنایت و ولایت و خدمت و عبادت] مخصوص کسی است که بخداي واحد ایمان [کامل صادق] آورده و بروز
واپسین [و ثواب و عقاب آن] تصدیق کرده باشد [و عمل ظاهرش موافق عقیده باطنیش باشد یعنی] نماز را [بتمام شروط و
حدود کامل] بپاي دارد و زکاة را [بمستحقّان آن] ادا نماید و جز از خداي واحد از کسی دیگر نترسد [یعنی ترس دینی نه
ترس غریزي مانند ترس از موذي] چنین جماعتی که موصوف باین صفات هستند امید است که از گروه هدایت شدگان [و
واصلین بخیر و سعادت و مستحقان بأجر و پاداش حضرت ربّ العالمین] بوده باشند. با اینکه جزاي نیکی جز نیکی نیست و
فرموده است اینکه جزاء مؤمنان موصوف در آیه را مصدّر بکلمه [عسی] فرموده است اشاره « هَل جَزاءُ الإِحسانِ إِلَّا الإِحسانُ »
باین است که بکلّی قطع طمعهاي کافران بشود و بدانند در صورتی که جزاي اینکه مؤمنان مقرّب عامل بین [شاید و باشد و
83 [ صفحه 23 ] است] محوّل باشد، حال و مآل کار کافران و مشرکان چه خواهد بود. و خیر مؤمن هم در آن - امید -قرآن- 41
است که بین امیدي باشد که او را وادار بکار کند و بین بیمی باشد که او را از تقصیر و گناه دور بدارد و همیشه در حال
صحّت بیم را بر امید و در حال بیماري شدید بعکس امید را بر بیم غلبه دهد و اینکه صفات جامعه شعب ایمان و اسلام حتما
مقتضی ایمان برسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است زیرا آنرا بوجه کامل جز بهدایت و ارشاد رسول صلّی اللّه علیه و آله
عمل نتوان نمود.
[ [سوره التوبۀ [ 9]: آیات 19 تا 22
اشاره
وَّ عِمارَةَ المَسجِدِ الحَرامِ کَمَن آمَنَ بِاللّهِ وَ الیَومِ الآخِرِ وَ جاهَدَ فِی سَبِیلِ اللّهِ لا یَستَوُونَ عِندَ اللّهِ وَ اللّهُ لا
ِ
أَ جَعَلتُم سِقایَۀَ الحاج
یَهدِي القَومَ الظّالِمِینَ [ 19 ] الَّذِینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ بِأَموالِهِم وَ أَنفُسِهِم أَعظَمُ دَرَجَۀً عِندَ اللّهِ وَ أُولئِکَ هُمُ
[ الفائِزُونَ [ 20 ] یُبَشِّرُهُم رَبُّهُم بِرَحمَۀٍ مِنهُ وَ رِضوانٍ وَ جَنّاتٍ لَهُم فِیها نَعِیمٌ مُقِیمٌ [ 21 ] خالِدِینَ فِیها أَبَداً إِنَّ اللّهَ عِندَهُ أَجرٌ عَظِیمٌ [ 22
اّي وظیفۀ سقی الحاج و سقایۀ در لغت موضعی است که در آن حاجیان آب میآشامند و مراد
ِ
« سِقایَۀَ الحاج » 550- -قرآن- 1
وَ» آب دادن بحاجیان از منبع مخصوص بوده که متولی آن در جاهلیت و سپس در اسلام هم، عباس بن عبد المطلب بوده است
309 [ صفحه 24 ] اي و رضا: - 276 -قرآن- 296 - 20 -قرآن- 253 - قرآن- 1 - :« وَ رِضوانٍ » اي و تعمیر المسجد « عِمارَةَ المَسجِدِ
37- مشتق از نعمت است که بمعنی نرمی است و بکسر نون یعنی منفعت. -قرآن- 27 « نَعِیمٌ » یعنی خشنودي
تفسیر معانی-
اشاره
[از نعمان بن بشیر بدین معنی مروي است که گفت: نزد منبر رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بودم که مردي گفت: من
خواهان نیستم که بعد از اسلام عملی براي خداي بجا آورم مگر اینکه حاج را آب دهم. و دیگري گفت بلکه مسجد الحرام را
تعمیر کنم. و سوّمی گفت بلکه جهاد در راه خدا بهتر است از آنچه شما گفتید و عمر آنها را منع کرد و بر رسول خدا صلّی
اللّه علیه و آله وارد گشته استفتاء نموده و رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله اینکه آیه را بر او قرائت نمود. و لذا بر طبق اینکه
حدیث خطاب آیه بمؤمنان است و گفتهاند که خطاب در آیه بمشرکان است و در تکمیل دو آیه سابقه در بیان اینکه در حال
حق عمارت مسجد با مسلمین است و جهاد در راه خدا با ایمان واقعی درجهاش از همه آن أعمال عظیمتر است نازل گردیده
است] [تفسیر الواضح] آیه 19 - آیا شما مؤمنان [بر طبق حدیث نعمان بن بشیر] أهل سقایت یعنی مشروب کنندگان حاج و
أهل عمارت یعنی تعمیر کنندگان مسجد الحرام را مانند کسی قرار میدهید که ایمان بخدا و روز واپسین آورده و در راه دین
خدا جهاد کرده است! بلی آنها أبدا نزد خدا برابر و مساوي نیستند [و ایمان کسیکه حاج را مشروب میسازد یا مسجد الحرام را
تعمیر میکند و یا هر گونه عمل خیري بکند مانند ایمان کسی نیست که بخدا و روز جزا ایمان آورده و در راه خدا با بذل
نفس و نفیس جهاد کرده باشد و ایمان اینکه اشخاص البتّه در نزد خدا درجهاش عظیمتر است] و خداوند مردمان ستمکار را
[که بر دلهاشان مهر ظلمت خورده است] بمعرفت جهت فضیلت و موقعیّت خیر آنها و علّت ثواب آنان هدایت نمیکند [و
رهبري او شامل حال خداشناسان و مطیعان] و دوري کنندگان از نافرمانی خداي تعالی است که بطریق جنّت و راه ثواب [
صفحه 25 ] آنها را هدایت میفرماید]. 20 - آنانکه بخدا و رسولش گرویدند [و بوحدانیّت خدا و رسالت محمّد مصطفی صلّی
اللّه علیه و آله تصدیق و اعتراف نمودند] و از وطنهاي خود یعنی دار الکفر بدار الاسلام مهاجرت کردند و در راه خدا براي
اعلاء کلمه حق [تحمل سختیها براي جنگ با دشمنان دین نمودند] و بذل جان و مال کردند [از سایر افرادي که چنین نبوده و
چنین نکردهاند] درجه و مرتبه آنها عظیمتر و در نزد خدا بالاتراند و اینکه جماعت [مؤمنان مهاجران مجاهدان در راه خدایند]
که رستگارانند و بثواب و فضل و کرامت خدا نایل میگردند. 21 - پروردگارشان [در کتاب منزل و بزبان پیمبر مرسل] بآنها
مژده رحمت واسعه خود و در آخرت بخشنودي و رضاي از آنها بشارت میدهد و براي آنها در سراي دیگر بستانها و باغهائی
است که در آنها نعمات دائم مهیاست [و آن نعمات لا یزال و لا ینقطع است]. 22 - در آن بستانها بطور أبد و دائم و جاوید
خواهند ماند زیرا در نزد خدا جزاي عمل و مزد بسیار و أجر بیشمار است [که هیچ نعمتی بپاي آن نعمات نمیرسد]. : از حسن
و شعبی و محمّد بن کعب القرظی مروي است که اینکه آیه در باره علیّ بن أبی طالب علیه السّلام و عبّاس بن عبد المطلب و
طلحۀ بن شیبه نازل شده است زیرا آنها افتخار میکردند: طلحه گفت من صاحب کعبهام و کلید آن بدست من است و اگر
بخواهم در آن شب بروز میآورم- و عباس گفت من صاحب سقایه و متصدّي مشروب ساختن حاج هستم و علیّ علیه السّلام
گفت من نمیدانم شما دو نفر چه میگوئید! من ششماه قبل از همه مردم بسوي قبله نماز گذاردهام و صاحب جهاد هستم و لذا
567 و از إبن سیرین و مرّة الهمدانی مروي - آیه [أَ جَعَلتُم ..... إلی آخر آیه] در شأن علیّ علیه السّلام نازل شد. -قرآن- 554
است که علی علیه السّلام بعباس گفت: [ صفحه 26 ] اي عمو آیا تو مهاجرت نمیکنی و ملحق برسول خدا صلّی اللّه علیه و آله
و سلّم نمیشوي عباس گفت من عملی برتر از مهاجرت دارم من تعمیر مسجد الحرام کرده و سقایت حاج بیت اللّه راي متصدّي
هستم و لذا اینکه آیه نازل گشت. و أبو القاسم الحسکانی [الحاکم] باسناد خود از إبن بریده و او از پدرش روایت کرده است
که گفت: در بین اینکه شیبه و عباس با یکدیگر تفاخر میکردند، علیّ بن أبی طالب علیه السّلام بر آنها گذشت و گفت بچه
فخریّه میکنید. عبّاس گفت من در فضیلت چیزي دارم که هیچکس ندارد و آن سقایت حاج است و شیبه گفت عمارت
مسجد الحرام بعهده من است، علی علیه السّلام گفت شرم دارید بمن در کودکی چیزي عطا شد که بشما عطا نشده است
گفتند آن چیست که بتو عطا شده است یا علی علیه السّلام! گفت من خرطومهاي شما را با شمشیر زدم تا شما هر دو بخدا و
رسولش ایمان آوردید. عباس خشمناك برخاست بطوریکه دامنش بزمین میکشید و نزد رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم
شد و عرض کرد یا رسول اللّه نمیبینی علی مرا بچه استقبال میکند! رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم علی راي خواست
و فرمود: چه ترا واداشت که عمویت راي چنین استقبال کنی! علی علیه السّلام عرض کرد یا رسول اللّه من بحق با او معارضه
کردم خواه خشمناك و خواه خشنود شوند. در اینحال جبرئیل علیه السّلام نازل شد و عرض کرد یا محمّد صلّی اللّه علیه و آله
209 عباس سه - قّرآن- 173
ِ
پروردگارت 9 سلام میرساند و میفرماید اینکه آیه راي بر آنها بخوان [أَ جَعَلتُم سِقایَۀَ الحاج ...] -
مرتبه گفت ما راضی شدیم؟ إنّا قد رضینا. صاحب تفسیر روح البیان که از عامّه است گوید: [قال الکاشفی] آوردهاند که
بعضی از أهل حرم در جاهلیّت زمره حاج را نبیذ زبیب [شراب] یا عسل و سویق میدادند و در زمان حضرت صلّی اللّه علیه و
آله منصب سقایت بعبّاس تعلّق داشت و متصدّي عمارت مسجد الحرام شیبۀ بن طلحه بود، روزي اینکه هر دو با مرتضی- [
صفحه 27 ] علی به مقام مفاخرت درآمده عباس بسقایت و شیبه بعمارت مباهات نمودند. علی علیه السّلام باسلام و جهاد
مفتخر میبود حقّ سبحانه و تعالی بتصدیق علی علیه السّلام اینکه آیت فرستاد. در تفسیر الواضح گوید که از أبی سعید الخدري
رضی اللّه عنه در حدیث آمده است که: قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله إنّ اللّه یقول لأهل الجنّۀ: یا أهل الجنّه فیقولون:
لبّیک ربّنا و سعدیک فیقول: هل رضیتم! فیقولون و ما لنا لا نرضی! و قد أعطیتنا ما لم تعط أحدا من خلقک فیقول أنا اعطیکم
أفصل من ذلک. قالوا یا ربّنا: و ايّ شیء أفضل من ذلک! فیقول: أحلّ علیکم رضوانی فلا اسخط علیکم بعده أبدا. خلاصه
آنکه رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود: همانا خداي تعالی بأهل بهشت فرماید: اي أهل بهشت آنها عرضه میدارند:
لبّیک اي پروردگار ما و سعدیک فرماید: آیا راضی شدید! بجواب گویند چرا راضی نشویم! و حال آنکه بما عطائی فرمودهاي
که باحدي از خلق خودت عطا نفرمودهاي. خداوند فرماید بهتر از اینکه بشما عطا خواهم کرد. عرض میکنند: آیا بهتر از اینکه
چه میباشد! فرماید رضوان خودم را بر شما حلال کردم و از شما خشنودم و بعد از اینکه هرگز بر شما غضب نخواهم نمود
[پایان]. [طوبی لهم و وفّقنا اللّه تعالی لمرضاته].
[ [سوره التوبۀ [ 9]: آیات 23 تا 24
اشاره
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِ ذُوا آباءَکُم وَ إِخوانَکُم أَولِیاءَ إِنِ استَحَبُّوا الکُفرَ عَلَی الإِیمانِ وَ مَن یَتَوَلَّهُم مِنکُم فَأُولئِکَ هُمُ الظّالِمُونَ
23 ] قُل إِن کانَ آباؤُکُم وَ أَبناؤُکُم وَ إِخوانُکُم وَ أَزواجُکُم وَ عَشِیرَتُکُم وَ أَموالٌ اقتَرَفتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخشَونَ کَسادَها وَ مَساکِنُ ]
- [ تَرضَونَها أَحَبَّ إِلَیکُم مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ فِی سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتّی یَأتِیَ اللّهُ بِأَمرِهِ وَ اللّهُ لا یَهدِي القَومَ الفاسِقِینَ [ 24
وَ مَن » أي إن اختاروا یعنی اگر اختیار کنند و استحباب یعنی طلب دوستی و محبّت « إِنِ استَحَبُّوا » [ 532 [ صفحه 28 - قرآن- 1
پس « فَتَرَبَّصُوا » اي اکتسبتموها « اقتَرَفتُمُوها » یعنی نزدیکان و اقرباء « عَشِیرَتُکُم » یعنی آنها را ولیّ و دوست خود قرار دهد « یَتَوَلَّهُم
234 -قرآن- - 192 -قرآن- 218 - 128 -قرآن- 177 - 20 -قرآن- 105 - رایج نبودن و زیان بردن. -قرآن- 1 « کساد » منتظر باشید
265-250
تفسیر معانی
اشاره
- [پس از آنکه قرآن کریم بیزاري خدا و رسولش را از مشرکان اعلان فرمود و دور انداختن عهد و پیمان آنها و شکستن
معاهداتشان و قتال آنان را دستور داد، ابلاغ و استماع اینکه مطالب در نفوس پارهاي از مسلمانان ویژه مردمان ضعیف الایمان
که همواره عصبیّت جنسی در دلهاي آنها جا کرده و صله خویشاوندي نزد آنها مکان اعلائی دارد و پارهاي هم از جنگ و
نقض عهد نفوري دارند، اثر بزرگی نمود و منافقان هم که در پی وسیلهاي براي اجراي مقاصد پست باطنی خود میگشتند از
اینکه ضعف نفس بعضی مسلمانان استفاده کرده آنها را مخفیانه وادار بجاسوسی براي کافران میکنند و بالاخره نقطه ضعف
بعضی مسلمانان صداي درونی خویشاوندي و صله رحم بود و لذا حق تعالی بعد از بیان فضیلت جهاد و نتایج آن و هجرت و
أثر آن و حبوط أعمال مشرکان حتّی سقایت حاج و عمارت مسجد الحرام در اینکه آیات تصریح مینماید که اینها تمام نمیشود
مگر بترك ولایت و دوستی مشرکان و ترجیح محبّت خدا و رسولش و جهاد در راه دینش بر دوستی پدر و پسر و برادر و زن
و قبیله [ صفحه 29 ] و مال و مسکن ...]. 23 - اي کسانیکه ایمان بخدا و رسولش آوردهاید [و متّصف باین صفت هستید] مادام
که پدران و برادران شما کفر را بر ایمان ترجیح میدهند و شرك را بر اسلام اختیار میکنند آنها را بدوستی مگیرید [و در قتال
با آنها یاري نکنید و براي خاطر آنها بکفّار کمک نکنید و آنها را صاحب سرّ خود قرار ندهید و اسرار جنگی را از لشکر
اسلامی بآنها خبر ندهید و بدانید] هر یک از شما آنها را دوست بدارد و آنها را نصرت کند از شمار آنها محسوب است و از
آنها میباشد [زیرا ولایت را بجاي برائت و مودّت را بجاي عداوت با کفّار بکار برده است] و چنین جماعتی [که با کافران
محبّت کنند حتّی اگر پدر و برادرش باشند] بخویشتن ظلم کرده و در عداد ستمکاران هستند. 24 - بگو [ یا محمّد صلّی اللّه
علیه و آله] [باین جماعت متخلّفین از هجرت بدار الاسلام] اگر پدرانتان و پسرانتان و برادرانتان [یعنی برادران نسبی] و زنانتان
[که در حباله نکاح شما هستند] و خویشاوندان طایفهتان و دارائیهائی که کسب کرده و بدست آورده و جمع نمودهاید و
تجارتی که از کساد و شکست آن میترسید و منزل و خانهائی که اقامت در آنها موجب خشنودي خاطر شما گشته و بآنها دل
خوش کردهاید نزد شما از خدا و رسولش و جهاد در راه دین خدا محبوبتر و عزیزتر هستند، پس منتظر باشید تا امر خدائی
در باره شما برسد و عقوبت تخلّف از حکم او شما را فرا گیرد و بدانید که خداوند مردمان فاسق یعنی خارج از حدود دین و
عقل و حکمت را هدایت نخواهد کرد [و آنها بسعادت نخواهند رسید]. از امامین همامین أبی جعفر و أبی عبد اللّه جعفر بن
محمّد علیهما السّلام مروي است که اینکه آیه در باره [حاطب بن أبی بلتعه] نازل شده است که چون پیغمبر صلّی اللّه علیه و
آله اراده فتح مکّه را فرمود او محرمانه موضوع را بقریش نوشت. [ صفحه 30 ] - مؤاخذهاي که در آیه مبارکه 23 بلفظ [لا
تتّخذوا] مشهود است بأصل دوستی پدران و برادران و مذکورات در آیه 24 نیست بلکه مبنی بر تفضیل و برتري دادن دوستی
آنها بر دوستی خدا و رسول و جهاد است و مربوط بامر دین است و إلّا أصل دوستی آنها چیزي طبیعی و جبلّی و غریزي است
و مؤاخذهاي در باره آن نیست و در أمر دنیائی و مجالست و مصاحبت با پدران و برادران و زنان خود مانعی نمیباشد چنانکه
در آیه دیگر فرموده است وَ صاحِبهُما فِی الدُّنیا مَعرُوفاً و حبّ خدا که ولی نعمت حقیقی و واهب الوجود است مقدّم بر هر
حبّی است و پس از آن محبّت رسولخدا صلّی اللّه علیه و آله که دون محبّت خدا و فوق همه است و حبّ جهاد که تفضیل آن
براي اعلاء کلمه حقّ است بر هیچکس مخفی نیست و بنابراین هر کس پدران و پسران و زنان خود و سایر مذکورات در آیه
مبارکه را بیشتر از خدا و رسولش و جهاد در راه دینش دوست بدارد، ایمانش ناقص است و مستحقّ اینکه عذاب شدید است
در آیه کریمه وعید شدیدي » : 513 در تفسیر روح البیان گوید - و باید منتظر و مترصّ د هلاك و فناء بوده باشد. -قرآن- 477
است که جز نادري از مردمان حق پرست کسیرا از آن رهائی نیست چنانکه اگر در مردمان بلکه در زاهدان و پارسایان کاوش
کنیم مینگریم که همگی در حال تحیّراند و براي کوچکترین چیزي از امور دنیوي که از آنان فوت شود اندوهناك میشوند و
ببزرگترین حظی از حظوظ دین که از دست آنها برود اهمیّتی نمیدهند و ماحصل آیه آنکه اگر کسی اینکه مشتهیات دنیوي را
بر طاعت خداوندي ترجیح دهد باید مستعد نزول عقوبت و عذاب آنی یا آتی گردد و بنگرد که آیا هیچیک از اینکه حظهاي
کاشفی گوید: اي عزیز مرد « فعلی دنیوي که اختیار نموده او را از هول و زحمت آن عذابها رهائی خواهد بخشید! نعوذ باللّه
باید که ابراهیموار روي از کون بگرداند [فَإِنَّهُم عَدُوٌّ لِی إِلّا رَبَّ العالَمِینَ] مال را بذل مهمان و فرزند را قصد قربان -قرآن-
821-769 [ صفحه 31 ] و خود را فداي آتش سوزان کند تا در وي دعوي دوستی صادق باشد. [آنکس که ترا شناخت جان را
چکند || فرزند و عیال و خانمان را چه کند] [دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی || دیوانه تو هر دو جهان را چکند] آوردهاند
لا یؤمن أحدکم حتّی أکون أحبّ إلیه من ماله و ولده و النّاس » : که حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرموده است که
«. أجمعین. یعنی هیچیک از شما ایمان نیاورده است تا اینکه من در نزد او محبوبتر از مالش و فرزندش و همه مردمان باشم
[ [سوره التوبۀ [ 9]: آیات 25 تا 27
اشاره
لَقَد نَ َ ص رَکُمُ اللّهُ فِی مَواطِنَ کَثِیرَةٍ وَ یَومَ حُنَینٍ إِذ أَعجَبَتکُم کَثرَتُکُم فَلَم تُغنِ عَنکُم شَیئاً وَ ضاقَت عَلَیکُمُ الَأرضُ بِما رَحُبَت ثُمَّ
وَلَّیتُم مُدبِرِینَ [ 25 ] ثُمَّ أَنزَلَ اللّهُ سَ کِینَتَهُ عَلی رَسُولِهِ وَ عَلَی المُؤمِنِینَ وَ أَنزَلَ جُنُوداً لَم تَرَوها وَ عَذَّبَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ ذلِکَ جَزاءُ
اي مواضع- موطن « مَواطِنَ » 478- الکافِرِینَ [ 26 ] ثُمَّ یَتُوبُ اللّهُ مِن بَعدِ ذلِکَ عَلی مَن یَشاءُ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ [ 27 ] -قرآن- 1
الإعجاب سرور « أَعجَبَتکُم » وادیی است بین مکّه و طائف « حُنَینٍ » یعنی موضع و مواقع جنگ مانند بدر و حدیبیّه و مکّه و غیره
155 [ صفحه 32 ] آورد و عجب بمعنی - 107 -قرآن- 141 - 12 -قرآن- 97 - و خوشحالی از چیزیکه شخص را بشگفتی -قرآن- 1
یعنی « وَلَّیتُم مُدبِرِینَ » الرحب وسعت مکان و ضد آن ضیق و تنگی است « بِما رَحُبَت » خودپسندي و از خویش خوش آمدن
فعیله از مادّه سکون بمعنی اطمینان و طمأنینه و امنیت و آنچه دل آدمی را ساکن « سَ کِینَتَهُ » فراري شدید- بجنگ پشت کردید
196- 142 -قرآن- 182 - 69 -قرآن- 118 - و ترس را بزداید و باعث اطمینان خاطر شود. -قرآن- 54
تفسیر معانی-
اشاره
پس از فتح مکّه غزوهاي با قبیله هوازن و ثقیف در بین مکّه و طائف در حنین واقع شد]. 25 - بحق سوگند که خداوند در
مواضع بسیاري [که شما با دشمنانتان رو برو شدید و عدّه کمی بودید و آنها شماره بسیاري بودند و معهذا] خداوند شما را
یاري کرد [و چون متوکّل بر خدا بودید و اعتماد بر او داشتید و معتقد باین بودید که پیروزي و نصرت از جانب خداست و
امتثال أمر خدا و رسول را مینمودید با ضعف و کمی عدّهتان، شما را اعانت کرده و بر دشمنان غالب ساخت] امّا روز جنگ
حنین چون بسیاري عدّهتان شما را باعجاب و خود- پسندي آورد [و پنداشتید که چون کم و ناتوان نیستید مغلوب نخواهید شد
خدا هم شما را بحال خود گذاشت] و کثرت افراد براي شما سودي نبخشید و شما را بینیاز نکرد و زمین بر شما با وسعتش از
ترس تنگ گردید و سپس پشت بدشمن کرده و فرار نمودید. 26 - سپس [باز هم خداتان یاور شد] و آرامش خاطر و سکون و
اطمینان خود را بر رسول خود و بر مؤمنان نازل فرمود و لشکرهائی که شما آنرا نمیدیدید فرو فرستاد [و دعاي پیمبر مستجاب
گشت و قلوب شما آرام و نفوس شما مطمئن و عزائم شما قوي گردید تا جرأت یافتید و بر قتال مشرکین شتافتید و لشکریان
الهی در قلوب شما ثبات و اطمینان و در دلهاي کافران رعب و بیم افکندند بنحوي که شما آنها را نمیدید و همان موجب
[ پیشرفت مجدد شما شد] و کافران را [بقتل و اسارت و نهب أموال و سلب اولاد] عذاب فرمود و اینست عذاب [ صفحه 33
کسانیکه [بخداي خود و رسول و کتاب او] کفر آورند. 27 - سپس [پس از اینکه جنگ] خداوند بر کسیکه بخواهد و مشیتش
تعلّق بگیرد [از کسانیکه از جنگ فرار کرده و دوباره برگشته و جنگیدهاند یا آنانکه بواسطه زیادي عدّه معجب و خودپسند
شدند و یا مشرکانیکه از شرك بازگشته و بطاعت خدا و ربقه اسلام درآمدند] گذشت میکند و توبه آنان را میپذیرد و
بدانند که خدا آمرزنده مهربان است و غفران و رحمتش شامل حال بندگان است. - مفسّران و أصحاب سیر چنین آوردهاند
که: چون رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مکّه را فتح فرمود و خبر آن بقبیله هوازن رسید مالک بن عوف نصري که
رئیس آنها بود افراد قبیله را جمع نمود و باتّفاق قبیله ثقیف که رئیس آنها کنانۀ بن عبید بود به اوطاس [که وادیی در دیار
هوازن است] فرود آمدند و کلیّه أموال و زنان و فرزندان خود را نیز با خویش حرکت داده و بأوطاس آوردند و اینکه در آخر
ماه رمضان یا شوال سال هشتم هجرت بود و چون خبر آنها برسول خدا صلّی اللّه علیه و آله رسید بقصد آنها عزیمت فرمود و
عدّه کافی فراهم نمود و با او دوازده هزار نفر حرکت کردند که ده هزار نفر آنها از مهاجر و أنصار و دو هزار نفر از تسلیمیان
فتح مکّه و طلقاء بودند و رسولخدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم پرچم بزرگ را بعلیّ بن أبی طالب علیه السّلام داده و بقصد
قتال خارج شد و قبلا جاسوسی بطرف آنقوم فرستاد و او شنید که مالک بن عوف بقوم خود میگوید که: هر کس أهل و مال
خود را در پشت سر خویش قرار دهد و در شعاب وادي و پس درختان مخفی شود و چون صبح شود مانند یک تن از هر
طرف بر مسلمین حملهور شوید و چون مسلمانان کثرت عدّه خود را دیدند پارهاي از آنها را غرور گرفت و گفتند ما از اینکه
عدّه کم دشمن هرگز مغلوب نخواهیم شد و اینکه سبب شد که در وهله اوّل فراري شوند. [ صفحه 34 ] رسول خدا صلّی اللّه
علیه و آله و سلّم نماز صبح را با أصحاب خود بگذاشت و بوادي حنین نزول فرمود و دستههاي هوازن از هر طرف بر مسلمین
حملهور شدند و بنو سلیم که مقدّمۀ الجیش بودند فراري شدند و کسانی هم که در دنبال آنها بودند منهزم گشتند و خداوند
بسبب همان اعجاب آنها را بدشمنانشان واگذاشت. و علی علیه السّلام با پرچم خود و عدّه قلیلی باقی مانده بجنگ پرداختند و
عباس بن عبد المطلب لجام استر رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را گرفته در طرف راست او و أبو سفیان بن الحارث بن
عبد المطلب در طرف چپ آنحضرت و نوفل بن الحارث و ربیعۀ بن الحارث با سه نفر از بنی هاشم در پیرامون حضرت
میجنگیدند و أیمن بن عبید پسر امّ ایمن هم با آنها بود که در اینروز کشته شد و عباس إبن عبد المطلب رضی اللّه عنه گوید
ما سه نفر بودیم که رسول خدا را یاري میکردیم و بقیه فراري شدند. و در کتب أهل سنّت أبو بکر و عمر و اسامۀ بن زید را
هم جزو اینکه عده نوشتهاند. و حضرت بر استر شهباء خود بمقاتله با کفّار مشغول و بعباس عموي خود که مردي جهیر الصوت
و داراي صداي رسا بود فرمود اي عباس مردم را صدا بزن و بگو اینکه رسول خداست بکجا فرار میکنید. عباس گوید بخدا
سوگند همگی صداي مرا شنیدند عاطفهاي مانند عاطفه ماده گاو بفرزندانش آنها را بر گردانید و بفریاد من جواب دادند
لبّیک لبّیک و بقتال پرداختند و رسول خدا مقدار سنگ ریزهاي بکف گرفت و بصورت کافران پاشید و بخداي محمّد قسم
است که موجب فرار آنها شد و مسلمانان بقتال پرداختند و خداوند آنها را بر کافران نصرت داد و تمام غنائم را از أموال و
زنان و ذراري هوازن و ثقیف بتصرّف آوردند و در اینکه جنگ هم پس از شکست اولین، مجددا پیروز گشتند. و اینکه جنگ
را هم حنین و هم اوطاس و هم جعرانه گویند و حضرت [ صفحه 35 ] در آنجا بتقسیم غنائم پرداخت [و در اینکه آیات تذکري
است به اینکه که عنایت خداي تعالی برسولش و مؤمنان و تأییدش بقواي معنوي اعظم شانا میباشد از قواي مادّي].
[ [سوره التوبۀ [ 9]: آیه 28
اشاره
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا المُشرِکُونَ نَجَسٌ فَلا یَقرَبُوا المَسجِدَ الحَرامَ بَعدَ عامِهِم هذا وَ إِن خِفتُم عَیلَۀً فَسَوفَ یُغنِیکُمُ اللّهُ مِن فَضلِهِ
نجاست در لغت قذارت یعنی پلیدي و نا- تمیزي است و چون انسان « نَجَسٌ » 230- إِن شاءَ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ حَکِیمٌ [ 28 ] -قرآن- 1
بآن توصیف شود مراد آنستکه او شریر و خبیث النفس است هر چند ظاهر بدنش طاهر و شسته باشد و چون داروئی را بآن
وصف کنند مراد آنستکه سمّ است و باعث درمان نیست و در عرف فقهاء چیزي است که تطهیر آن وجوب دارد خواه پلید و
قذر باشد مثل بول و خواه قذر نباشد مانند شراب و چون مصدر است در مفرد و جمع و مذکر و مؤنث یکسان است و گویند:
501 و اعال یعنی - 10 -قرآن- 492 - اي فقرا- عال الرّجل یعیل أي افتقر. -قرآن- 1 « عَیلَۀً » رجل نجس و امرأة نجس و قوم نجس
عیالش بسیار است.
تفسیر معانی-
اشاره
-28 اي کسانیکه بخدا و رسولش ایمان آوردهاید بدانید که مشرکان جز افرادي پلید و قذر نیستند [عقایدشان فاسد غیر خدا را
با خدا شریک میسازند و بتهاي ساخته خود را میپرستند و گوشت مردار میخورند و براي بدنها و لباسشان پاکیزگی و طهارت
قائل نیستند] اینها پلید و نجس العین میباشند و بسبب اینکه پلیدي و نجاست بعد از اینکه سال [که سال نهم هجرت [ صفحه
36 ] و سال نزول برائت و سالی است که علیّ علیه السّلام تبلیغ اینکه آیات میکند] نباید نزدیک بمسجد الحرام شوند [و بحال
برهنگی و شرك در تلبیه طواف کنند] و اگر شما از فقر بترسید [و بیم آن داشته باشید که بمنع مشرکان از دخول بحرم
تجارت آنها منقطع گردد و آذوقه و لوازم زندگانی شما نرسد] بزودي اگر خداوند بخواهد و مشیّتش تعلّق بگیرد شما را از
فضل خود [از جهت و جانب دیگري] بینیاز خواهد ساخت [و مردم نواحی دیگري اسلام خواهند آورد و عنقریب حوائج شما
را مرتفع خواهند نمود و رحمت و نعمت خداوندي از نواحی مختلفه بشما رو خواهد کرد] و بدانید که خداوند داناي بمصالح
بندگان و تدبیر امور آنهاست و بآنچه امر و نهی میکند حکیم و تمامی بمقتضاي حکمت است. اوّلا در منع دخول مشرکان
بمسجد الحرام اقوالی است یکی قولیست که در متن ذکر شد. دیگر آنکه گفتهاند مقصود از منع آنها از دخول بمسجد منع از
موسم حج و عمره است. سه دیگر- منع آنها اصلا از دخول در مسجد الحرام و حضور در موسم و غیر موسم و دخول در حرم
است. ثانیا- در نجاست کافر نیز اختلاف است که آیا ذاتا نجساند یا مراد آنستکه مردمانی شریر و خبیث النفس میباشند،
جمعی از فقهاء برآنند که کافر نجس العین است و ظاهر آیه هم بر اینکه دلالت دارد. حسن گوید با مشرکان مصافحه نکنید و
اگر کسی با آنها مصافحه کرد باید وضوء بگیرد و اینکه موافق مذهب امامیّه است که اگر کسی با کافر دست داد و مصافحه
کرد و دست او تر باشد واجب است که دست خود را بشوید و اگر دستهایش خشگ باشد بدیوار مسح کند. دسته دیگر
گویند که خدا آنها را بجهت خبث اعتقاد و بدي کردار و گفتارشان [ صفحه 37 ] نجس نامیده است و دخول ذمی را در
مساجد مجاز دانسته و گفتهاند که منع آنها از دخول مکّه براي حجّ است. قتاده گوید: براي اینکه آنها جنب میشوند و غسل
نمیکنند و محدث میشوند و وضوء نمیگیرند آنها را نجس نامیده و از دخول در مسجد ممنوع شدهاند زیرا دخول جنب در
مسجد جایز نیست [مجمع] ثالثا- اینکه خداوند متعال بینیاز کردن آنها را معلّق بمشیت نموده و [إن شاء] فرموده است براي
اینستکه: [ 1] قلب بنده بتحقّق موعود تعلّق نپذیرد بلکه بکرم وعده دهنده تعلّق بگیرد و در نیل بتمام مهمّات و دفع تمام آفات و
بلیّات بدرگاه او تضرّع نماید و از او خواستار شود که بخواهد تا او را مشمول فضل و عنایت قرار دهد. [ 2] آنکه خواسته است
آگاه فرماید که غنی ساختن موعود له بر خدا واجب نیست بلکه از راه تفضل است و اگر بخواهد و مشیّتش تعلّق بگیرد غنی و
بی نیاز میسازد. [ 3] تنبیهی است بر اینکه تفضّل موعود نسبت بتمام اشخاص و بالنسبه بتمام زمانها و مکانها وعده نشده است
بلکه بهر کس بخواهد و اراده و خواستش تعلّق بگیرد او را غنی و بینیاز میسازد. [گمان مدار اگر ضایعم تو بگذاري || که
ضایعم بگذارد مسبب الاسباب] [براي من در احسان اگر تو در بندي || دري دگر بگشاید مفتّح الأبواب] و صائب گوید: فکر
آب و دانه در کنج قفس بیحاصل است || زیر چرخ اندیشه روزي چرا باشد ترا آنچه بنظر اینکه بنده مستمند و فقیر دردمند
میرسد آنستکه ذاتا [ صفحه 38 ] کسی نجس نیست بلکه نجاست مشرك و کافر بواسطه شرك و کفر اوست زیرا همین
شخص نجس بمحض اینکه شهادتین گوید و اسلام آورد طاهر میشود و پلیدي او مرتفع میگردد- اینکه کتاب کریم آنها را
نجس دانسته است و [إِنَّمَا المُشرِکُونَ نَجَسٌ] فرموده است براي احتراز مسلمانان از مصاحبت و آمیزش با آنهاست که اخلاق
سوء و عقاید مخرّب آنها سرایت در شخص مسلمان نکند و بوسوسه شیطانی او را از راه بدر نبرند و بوادي گمراهی نیفکنند و
اگر شراب نجس است براي آنستکه کسی از مسلمانان پیرامون آن نگردد و أصلا بآن نزدیک نشود و روح و بدن را آلوده بآن
امّ الخبائث و سرمایه گناه نکند و اگر بنا شود کسی شرب کند و دهان و دست را آب بکشد هر چند بظاهر حکم شرع عمل
کرده است ولی خبث عمل باطنش و نجاست حقیقی آن بجاي خود باقی است و بهر حال نقض غرض شده است. -قرآن-
256-224 و نیز حقیقتی که از کلام کریم استنباط میشود اینستکه نجاست اشخاص مخصوص مشرك و غیر موحّ د است و
موحّ د نجس و قابل اجتناب نخواهد بود مگر اینکه بنجاست عرضی آلوده باشد- [خداوند همه ما را بر صراط مستقیم پایدار
بدارد- خسروانی].
[ [سوره التوبۀ [ 9]: آیه 29
اشاره
مِّنَ الَّذِینَ أُوتُوا الکِتابَ
ِ
قاتِلُوا الَّذِینَ لا یُؤمِنُونَ بِاللّهِ وَ لا بِالیَومِ الآخِرِ وَ لا یُحَرِّمُونَ ما حَرَّمَ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ لا یَدِینُونَ دِینَ الحَق
اّي یعتقدون و یقبلون دین الحقّ یعنی
ِ
« لا یَدِینُونَ دِینَ الحَ ق » 251- حَتّی یُعطُوا الجِزیَۀَ عَن یَدٍ وَ هُم صاغِرُونَ [ 29 ] -قرآن- 1
فعله از ماده جزي « الجِزیَۀَ » [ 33 [ صفحه 39 - بدین حقّ معتقد نیستند و نمیپذیرند و دین در أصل بمعنی طاعت است -قرآن- 1
اي « عَن یَدٍ » یجزي و آن نوعی جریمه و مالیات و خراج سرانه است که بجزاء و عقوبت تمسّک آنها بکفر از آنها گرفته میشود
الصغار و الصغر ضدّ کبر و بزرگی و بمعنی ذلّت و نکال است و در امور حسّی و « صاغِرُونَ » نقدا یعنی بدست خود تسلیم کنند
معنوي هر دو استعمال میشود و در اینجا مراد خضوع در برابر أحکام اسلام و سیادت آن است که آنها را در برابر آن حقیر و
219- 166 -قرآن- 207 - 12 -قرآن- 155 - کوچک کرده است. -قرآن- 1
تفسیر معانی-
اشاره
-29 [اي مسلمانان] با کسانیکه [در آنها چهار صفت زیر جمع باشد بجنگید و کارزار کنید] آنانکه: [ 1] ایمان بخدا نمیآورند
[و قرآن گواهی داده است که أهل کتاب از یهود و نصاري فاقد توحیداند زیرا احبار و رهبانان خود را بغیر از خدا ارباب خود
قرار داده و بهر نحو بخواهند حلال و حرام میکنند و عزیر و مسیح را پسران خدا میدانند]. [ 2] ایمان بروز واپسین ندارند و آنرا
زندگانی روحانی فقط و بحکم عالم خواب قائلاند و در آخرت از آنچه ما بنعیم روحانی و جسمانی و عذاب حسّی و روحی
معتقدیم عقیده ندارند. [ 3] آنچه را خدا و رسولش حرام کردهاند حرام نمیدانند حتّی آنچه را که خداوند بلسان موسی و
عیسی حرام فرموده آنها بر خویشتن حرام نمیکنند و اینکه قرآن است که میفرماید: [فَبِما نَقضِ هِم مِیثاقَهُم لَعَنّاهُم] آیا ربا و
شراب بر آنها حرام نیست که آنها حلال میدانند! و خدا در باره آنها فرموده است [أَ فَتُؤمِنُونَ بِبَعضِ الکِتابِ وَ تَکفُرُونَ بِبَعضٍ].
4] اینان متدیّن بدین حقّ نیستند و آنچه بر آن میروند دین حق کامل خدائی نیست و ] 407- 239 -قرآن- 346 - -قرآن- 197
کیشی آلوده باغراض و هواهاي نفسانی و تحریف و تبدیل در توراة و انجیل است و بدین اسلام هم که دین حقّ و بلاشک
- دین خدائیست و [إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الإِسلامُ] شاهد آن است متدیّن نمیباشند و چون متصف باین صفات هستند -قرآن- 236
279 [ صفحه 40 ] با آنها بجنگید تا اینکه بدست خود با حالت ذلّت و خواري و زبونی جزیه مقرّره را بپردازند [و چنانکه مقرّر
بوده پیاده بحمل پرداخت جزیه بیایند و گیرنده جزیه نشسته و آنها ایستاده باشند و زبونی آنها محسوس باشد]. در بعض تفاسیر
بمعنی در حال قدرت و سعه تفسیر شده است [و ید] را بمعنی قدرت و وسعت گرفتهاند و أحکام جزیه در کتب فقه و « عَن یَدٍ »
28- معامله با أهل کتاب و ذمیها و معاهدین بطور مبسوط مندرج است. -قرآن- 17
[ [سوره التوبۀ [ 9]: آیات 30 تا 33
اشاره
وَ قالَتِ الیَهُودُ عُزَیرٌ ابنُ اللّهِ وَ قالَتِ النَّصاري المَسِیحُ ابنُ اللّهِ ذلِکَ قَولُهُم بِأَفواهِهِم یُضاهِؤُنَ قَولَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن قَبلُ قاتَلَهُمُ اللّهُ
أَنّی یُؤفَکُونَ [ 30 ] اتَّخَ ذُوا أَحبارَهُم وَ رُهبانَهُم أَرباباً مِن دُونِ اللّهِ وَ المَسِیحَ ابنَ مَریَمَ وَ ما أُمِرُوا إِلاّ لِیَعبُدُوا إِلهاً واحِداً لا إِلهَ إِلاّ
هُوَ سُبحانَهُ عَمّا یُشرِکُونَ [ 31 ] یُرِیدُونَ أَن یُطفِؤُا نُورَ اللّهِ بِأَفواهِهِم وَ یَأبَی اللّهُ إِلاّ أَن یُتِمَّ نُورَهُ وَ لَو کَرِهَ الکافِرُونَ [ 32 ] هُوَ الَّذِي
همان عزراء است که « عُزَیرٌ » 685- لِّیُظهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَو کَرِهَ المُشرِکُونَ [ 33 ] -قرآن- 1
ِ
أَرسَلَ رَسُولَهُ بِالهُدي وَ دِینِ الحَق
-10- أفواه جمع فاه یا فوه یا فیه است که همه آنها -قرآن- 1 « بِأَفواهِهِم » در کتب موجوده در دست خودشان مسطور است
یشابهون و یشاکلون « یُضاهِؤُنَ » 96 [ صفحه 41 ] بمعنی فم و دهان است فاه یفوه فوها اي نطق یعنی سخن گفت - قرآن- 81
رهبان جمع راهب « رُهبانَهُم » ! کیف یصرفون و ینقلبون کجا میروند و چه میکنند « أَنّی یُؤفَکُونَ » شباهت دارند و مشابه هستند
است و أصل آن مأخوذ از رهبۀ است یعنی ترس و راهب بکسی گویند که ترس از خداوند او را وادار کند که نیّت را براي او
جمع « أَرباباً » خالص گرداند و از مردم رو بگرداند و وقت خود را براي خدا و عمل خود را با او و انس خود را باو قرار دهد
الإطفاء خاموش کردن آتش و سپس در « أَن یُطفِؤُا » ربّ و او خالق آفریننده ایست که حلالرا حلال و حرام را حرام نماید
اي « عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ » یعنی براي اینکه او را غالب گرداند و غلبه دهد « لِیُظهِرَهُ » خاموش ساختن هر نوري استعمال شده است
- 82 -قرآن- 131 - علی الأدیان کلّها- و الدّین در اینجا معنایش ادیان است زیرا ألف و لام آن براي جنس است. -قرآن- 69
793- 709 -قرآن- 766 - 610 -قرآن- 695 - 512 -قرآن- 595 - 214 -قرآن- 502 - -151 قرآن- 201
تفسیر معانی-
اشاره
[اینکه آیات تقریر مطالب آیات قبل و تأکید ببیان آنستکه چگونه ایمان بخدا ندارند]. 30 - یهودان گفتند عزیر پسر خداست و
نصاري گفتند مسیح پسر خداست اینکه گفتارشان [دروغ و افتراء محض است که بدون دلیل و حجّتی] از دهانهاشان خارج و
بزبانشان جاري میشود و شبیه بگفتار کافران پیشین است [که بتها را خدا دانسته و پرستش میکردند یا فرشتگان را دختران خدا
میدانستند] خدا آنها را بکشد [یعنی خدا لعنتشان کند زیرا کشته و هلاك شده بامر خدا دور شده از رحمت اوست] آیا چگونه
منصرف از حق بباطل میشوند و حقایق را مبدّل میسازند و آیا چه داعی آنها را باین گفتار دور از حقیقت و خارج از صورت
طبیعی آن مایل ساخته است! [و حال آنکه در سوره مائده گذشت که [مَا المَسِیحُ ابنُ مَریَمَ إِلّا رَسُولٌ قَد خَلَت مِن قَبلِهِ الرُّسُلُ وَ
31 - [و أمّا وجه مشابهت و 849- أُمُّهُ صِدِّیقَۀٌ کانا یَأکُلانِ الطَّعامَ انظُر کَیفَ نُبَیِّنُ لَهُمُ الآیاتِ ثُمَّ انظُر أَنّی یُؤفَکُونَ]. -قرآن- 644
حقیقت مضاهات آنها با مشرکان آنکه اینکه [ صفحه 42 ] جماعت یهود و نصاري] علماء دین و عابدان [یعنی کشیشان صومعه
نشین] خودشان را بغیر از خداي واحد، أرباب خویش قرار داده و بربوبیّت گرفتهاند [یعنی بدون أمر خدا حلال و حرام میکنند
و حکم خدا را متروك داشته و حکم أحبار و رهبان را متابعت میکنند و فرمانبري آنها نسبت بایشان مانند فرمانبري عبید و
غلامان نسبت بارباب و موالی خودشان است و آنها حلال خدا را حرام و حرام خدا را حلال میکنند و اینکه پیروان هم اطاعت
میکنند] و همچنین نصاري مسیح بن مریم را ربّ دانستهاند و حال آنکه [عقلا و فطرة و بر طبق توراة و انجیل أصلی] جز به
اینکه که معبود یگانه و یکتا را بپرستند [که او خداي واحد است] بچیز دیگري مأمور نشدهاند. [و مسیح گفت: یا بنی اسرائیل
جز او معبود دیگري [که سزاوار پرستش باشد] وجود ندارد او منزّه « إنّه من یشرك باللّه فقد حرّم اللّه علیه الجنّۀ و مأواه النّار »
است از آنچه در باره او و براي او شرك قرار میدهند. 32 - [اینکه کافران از اهل کتاب و غیر آنها] میخواهند نور خدا را [یعنی
قرآن و اسلام و حجج و براهین الهی را که خدا بهدایت دین حق و کتاب محکم و قرآن منزل بر بنده خود و فرستاده خود
محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بر عالم بشریت افاضه فرموده است] با دهانهاي خودشان [یعنی با پف و نفخه دهانشان]
خاموش کنند [و لکن از کجا اینکار توانند زیرا!؟؟] خداوند مانع است تا اینکه نور خود را به اتمام برساند [و آنرا تثبیت و
حفاظت کند و به اکمال آن عنایت فرماید و امر اسلام و قرآن را کاملا ظاهر گرداند و همه عالم را بآن نور روشن سازد] هر
چند کافرانرا بد و ناپسند آید. [چراغی را که ایزد برفروزد || هر آنکس پف کند ریشش بسوزد] 33 - او آنخدائی است که
رسول خود [محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم] را با هدایت و دین حق [و قرآن مبین] فرستاد [و شرایعی تشریع نمود که پیروان
آن مستحقّ ثواب و پیروان غیر آن مستحق عقاب میباشند] تا آنکه آن دین حق را بر کلیّه دینها [ صفحه 43 ] غلبه دهد [و دینی
در روي زمین باقی نماند مگر آنکه مقهور و مغلوب دین اسلام گردد و هیچ فردي بر مسلمین بحجّت و دلیل غلبه نکند و
بالقطع مغلوب براهین اسلامی گردد] هر چند مشرکان را بد و ناپسند آید. نکتۀ: إبن عبّاس [رض] گوید: هآء در لیظهره برسول
برمیگردد یعنی [اي لیعلّمه الادیان کلّها حتّی لا یخفی علیه شیء منها] یعنی تا اینکه تمام ادیانرا بر پیامبر خود بیاموزد بطوریکه
چیزي از آنها بر او مخفی نماند. - إبن عباس گوید: جماعتی از أهل کتاب بخدمت حضرت ختمی مرتبت صلّی اللّه علیه و آله
آمدند که از جمله سلام بن مشکم و نعمان بن اوفی و شاس بن قیس و مالک بن صیف بودند و اینکه مقوله را بزبان آوردند
که عزیر پسر خداست و جمعی از مفسّرین گفتهاند که اینکه مقاله گروهی از یهود پیشین بوده و منقرض شدهاند و جهت آن
بوده که عزیر تمام توراة را از بر خوانده [که جبرئیل باو آموخته بود] و لذا گفتند که عزیر پسر خداست و خداوند در اینکه
آیه اینکه مقاله را بتمام یهود نسبت داده است هر چند که در آنروز و اینکه معتقدشان چنین نباشد و گفتهاند دلیل بر اینکه
مذهب یهود چنین است آنکه وقتی اینکه آیه را شنیدند انکار نکردند و با شدّت حرصی که همواره بتکذیب رسولخدا داشتند
ساکت ماندند. - اینکه عزیر همان عزراء وارد در کتب آنهاست که اجماعا أهل کتاب را مدیون دین عزیر میدانند که کتب
مقدّسه آنها را او کتابت کرده و او املاء نموده است زیرا گفتهاند توراتیکه در عهد موسی علیه السّلام نوشته شد پیش از عهد
سلیمان علیه السّلام از بین رفت و اینکه عزیر است که بالهام یا وحی الهی توراة را پس از اسارت نوشت و اینکه موضوع نزد
غیر یهود مسلّم نیست بلکه دانشمندان آزاد فکر اروپا در آن شک و تردید نمودهاند چنانکه در دائرة المعارف بریطانیا مشهود
است. و امّا آنچه در کتب تفسیر اسلامی است آنکه: گویند چون بخت ن ّ ص ر [ صفحه 44 ] [نبوکد نزر] بابلی بر بنی اسرائیل
بتاخت و سلطنت آنها را برانداخت تمام علماء آنانرا بکشت و کسیکه توراة را بداند باقی نماند- عزیر در اینوقت کودك بود و
چون طفل بود او را نکشت و باقی گذاشت و با جماعتی از اسراء خود ببابل برد و چون عزیر از بابل نجات یافت بر خر خود
سوار گشته و بدیر هرقل برکنار شط دجله نزول کرد و آن شهر را خالی از سکنه و درختان آنرا بارور دید و از آن بخورد و از
انگور آن دوشابی گرفته نوشید و اضافه میوه را در سبدي و مازاد دوشاب یعنی آب انگور را در کوزهاي کرد و چون خرابی
شهر و هلاك آنرا بدید گفت: [أنّی یحیی هذه اللّه بعد موتها- چگونه خدا اینها را پس از مرگشان زنده خواهد ساخت] و
اینکه را نه از روي شک گفت بلکه از راه تعجب گفت خداي تعالی خواب را بر او مسلط ساخت و روح او را قبض فرمود
[فاماته اللّه مائۀ عام] و یکصد سال بحال مرده خودش و الاغش بیفتادند و آب انگور و میوه هم بحال خود نزدش بماند و
خداوند دیدگان مردمرا در اینمدت از آنها نابینا ساخت و کسی او را ندید و پس از صد سال او را و خرش را زنده نمود و او
بر خر سوار شده بمحل سابق خود در آمد مردم او را نشناختند و او نیز مردم را نشناخت و در پی یافتن قوم و خاندان خود
برآمد و او را پسري بوده یکصد و هیجده ساله و پسران پسرش هم پیرمردانی بودند و پیرزنی هم جزو آنها بود که کور بود و
زمینگیر که یکصد و بیست سال داشت و کنیز آنها بود و موقعی که عزیر از آنها کناره گرفته بود آن زن بیست ساله بود-
عزیر بآنها گفت من عزیر هستم و خداوند یکصد سال مرا بمیراند و دوباره زنده کرد. پیرزن گفت عزیر مستجاب الدّعوه بود
از خدا بخواهد که چشم مرا بمن بر گرداند تا ترا ببینم اگر عزیر باشی ترا میشناسم. عزیر دعا کرد و دست بچشم او کشید بینا
شد و دست او بگرفت و گفت بر خیز باذن خدا برخاست و عزیر را بدید و گفت شهادت میدهم که تو عزیر هستی و پسرش
گفت در بین شانه پدرم خالی بشکل هلال بوده کتف خود بگشود و دانستند [ صفحه 45 ] که عزیر است. سدّي و کلبی
گفتهاند که چون عزیر بسوي قوم خود برگشت، بخت نصرّ توراة را سوخته بود و از خدا بین خلق عهد نامهاي نبود عزیر بر
توراة بگریست فرشتهاي بیامد و ظرف آبی بدستش داد از آن بنوشید و تمام توراة در سینه او ممثّل گشت و ببنی اسرائیل گفت
خدا مرا بفرستاد تا توراة را بر شما تجدید کنم، از حفظ توراة را بر آنها املاء فرمود. مردي از آنقوم گفت پدرم از جدّم
روایت کرده است که توراة در فلان محلّ بزیر خاك مدفون است با او بآن محل رفتند و آنرا بیافتند و با آنچه عزیر املاء کرده
و نوشته بودند مطابق بود و حرضی از آن کم نداشت- آنقوم گفتند خداوند توراة در دل هیچکس القاء نمیکند مگر آنکه او
پسر خدا باشد لذا یهودان پیشین عزیر را پسر خدا خواندند. أحبار: جمع حبر است و بکسر فصیحتر است زیرا بفتح هم آمده
است و حبر گفتهاند بسبب کثرت کتابت با حبر که مرکب است یا براي تحبیر و تزیین معانی ببیان نیکو. - اینکه خداوند
أما و » : میفرماید: [أحبار و رهبان را غیر از خدا أرباب خود قرار دادند] از امام پنجم و ششم علیه السّلام مروي است که فرمودند
اللّه ما صاموا و لا صلّوا و لکنّهم أحلّوا لهم حراما و حرّموا علیهم حلالا فاتّبعوهم و عبدوهم من حیث لا یشعرون- یعنی بدانید
بخدا قسم نه روزه گرفتند و نه نماز گذاردند و لکن آنها براي پیروانشان حرام را حلال کردند و حلال را حرام نمودند و تابع
و ثعلبی باسناد خود از عدي بن .« آنها شدند و آنها را پرستش کردند بحیثیّتی که خود نمیدانستند و شعورشان وفا نمینمود
بخدمت رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله رسیدم در حالتی که صلیبی از زر بگردن داشتم. » : حاتم روایت میکند که گفت
فرمود: اي عدي اینکه بت را از گردنت بینداز. گوید آنرا بزمین افکندم و بخدمتش رفتم و او اینکه آیه [ صفحه 46 ] از سوره
برائه را بر من تلاوت فرمود: [اتَّخَ ذُوا أَحبارَهُم وَ رُهبانَهُم أَرباباً مِن دُونِ اللّهِ .... الخ] چون فراغت یافت عرض کردم ما آنها را
119 فرمود: [آیا نه اینستکه آنها حلال خدا را حرام میکنند و شما هم حرام میدانید و حرام خدا - پرستش نمیکنیم. -قرآن- 47
- را حلال میکنند و شما هم حلال میدانید] عرض کردم بلی. فرمود [همین أمر عبارت از عبادت آنهاست]. - در تفسیر آیه 33
[هُوَ الَّذِي أَرسَلَ رَسُولَهُ ... الخ] بنقل از مجمع البیان حضرت أبو جعفر امام پنجم علیه السّلام فرماید: [إنّ ذلک یکون عند
خروج المهدي من آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله فلا یبقی أحد إلّا أفرّ بمحمّد صلّی اللّه علیه و آله- یعنی اینکه ظهور و غلبه
موقع خروج مهدي که از آل محمّد است وقوع مییابد و احدي باقی نمیماند مگر اینکه بمحمّد صلّی اللّه علیه و آله اقرار
63 و کلبی گوید: [لا یبقی دین إلّا ظهر علیه الاسلام و سیکون ذلک و لم یکن - میآورد] و اینکه قول سدّي است. -قرآن- 25
بعد و لا تقوم الساعۀ حتّی یکون ذلک- یعنی دینی باقی نمیماند مگر اینکه اسلام بر او غالب میشود و اینکه بزودي خواهد
شد و ببعد موکول نخواهد شد و روز رستاخیز بر پا نمیشود تا اینکه اینکه ظهور واقع نشود]. و مقداد بن الاسود گوید از
رسولخدا صلّی اللّه علیه و آله شنیدم که فرمود: [لا یبقی علی ظهر الارض بیت مدر و لا وبر إلّا أدخله اللّه کلمۀ الاسلام إمّا بعزّ
عزیر و إمّا بذلّ ذلیل إمّا یعزّهم فیجعلهم اللّه من أهله فیعزّوا به و أمّا یذلّهم فیدینون له.]
[ [سوره التوبۀ [ 9]: آیات 34 تا 35
اشاره
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ کَثِیراً مِنَ الَأحبارِ وَ الرُّهبانِ لَیَأکُلُونَ أَموالَ النّاسِ بِالباطِلِ وَ یَصُ دُّونَ عَن سَبِیلِ اللّهِ وَ الَّذِینَ یَکنِزُونَ الذَّهَبَ
وَ الفِضَّۀَ وَ لا یُنفِقُونَها فِی سَبِیلِ اللّهِ فَبَشِّرهُم بِعَذابٍ أَلِیمٍ [ 34 ] یَومَ یُحمی عَلَیها فِی نارِ جَهَنَّمَ فَتُکوي بِها جِباهُهُم وَ جُنُوبُهُم وَ
جمع حبر یا حبر بمعنی « الَأحبارِ » [ 453 [ صفحه 47 - ظُهُورُهُم هذا ما کَنَزتُم لِأَنفُسِکُم فَذُوقُوا ما کُنتُم تَکنِزُونَ [ 35 ] -قرآن- 1
کنز در أصل چیزي است که پارهاي از آن بپاره دیگر « یَکنِزُونَ » علماء و دانشمندان است و أغلب بر علماء یهود اطلاق میشود
منضمّ گشته و روي هم جمع شود و مراد در اینجا ذخیره و خزانه کردن و جمع کردن أموال و إمساك از خرج آن در راه حق
الکیّ « فَتُکوي » إحماء چیزي را گداخته و داغ کردن و آن فوق اسخان است که بمعنی گرم کردن است « یُحمی » است
اي و « هذا ما کَنَزتُم » چسبانیدن آهن یا آتش را ببدن که جلد را بسوزاند و أثر بگذارد و بفارسی داغ کردن عضو را گویند
-12- یقال لهم هذا ما کنزتم یعنی بآنها گفته میشود اینکه همانست که جمع و خزانه کرده بودید براي خودتان. -قرآن- 1
561- 426 -قرآن- 543 - 323 -قرآن- 416 - 115 -قرآن- 315 - قرآن- 102
تفسیر معانی-
اشاره
اینک سیره ملّایان یهود و کشیشان مسیحی را و کیفیّت مالدوستی آنها را بیان میفرماید تا أهل کتاب بر خطاي خود در اقتداء »
بآنها واقف شوند و مسلمانان هم سرّ عناد و کفر آنها را بدانند زیرا آنها خواهان خاموشی اینکه نور خدائی هستند و بتاریکی و
گمراهی الفت گرفتهاند و از آن منتفع میشوند]. 34 - اي کسانیکه بخدا و رسولش ایمان آوردهاید بدانید که بسیاري از ملّاهاي
یهود و راهبان صومعه نشین نصاري أموال مردم را بباطل و بنا حقّ گرفته و میخورند [و اینکه خوردن بناحق و گرفتن مال مردم
بباطل و بنا حقّ گرفته و میگردد و از آن جمله است سند آمرزشی که بسیاري از فرق نصاري مانند ارتودکس و کاتولیک
میدهند یعنی گناهکار نزد آنها بگناه خود اعتراف میکند و کشیش در [ صفحه 48 ] برابر مالی که از او میستاند چکی باو
میدهد که موسوم بسند غفران است و گناه او را میآمرزد و از جمله آنها رباست که یهود استادان اینکه عملاند و پیشواي ربا-
خواران جهان آنها هستند و مسیحیان هم بآنها تقلید کرده و فلسفه خاطئهاي براي آن دارند و از جمله خوردن بناحق فروش
فتويها در مقابل مالی که از حکام و شاهان و امراء براي خشنودي آنها بحساب دین میگرفتند و حتّی در زمان پیامبر صلّی اللّه
علیه و آله و بعد از او هم شایع بوده است- و مراد بخوردن گرفتن مال و غیر آن است بطور عموم و چون مقصود مهم از أخذ
خوردن است به اینکه کلمه تعبیر میشود، در زبان فارسی هم بهمین لفظ مصطلح است] و همچنین مردم را از پیروي اسلام که
راه خدا و راهی است که خداوند مردم را بسلوك در آن دعوت فرموده است مانع میشوند [و بر خدا دروغ و افتراء میبندند و
پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله را بصفات نا زیبا توصف میکنند و صفت و بشارت او را که در کتابهاي خود دارند مکتوم میدارند
و بمردم نمیرسانند و از جمله در زمان ما مسیحیان بفرستادن مبشّرین و مبلّغین در بلاد اسلامی از طریق مدارس و بیمارستانها و
تشکیل جمعیّتها مبالغهاي در صدّ راه حقّ دارند] و اینکه اشخاص که از اینکه راهها جمع مال میکنند و بطور کلّی چه از آنها و
چه از مسلمین بنا حق مالی از مردم میگیرند و یا از هر راه باشد خزانه میکنند و در راه خدا انفاق و خرج نمینمایند آنها را
مژده بده بعذاب دردناك. 35 - [و آن عذاب ألیم] روزي است که [مالهاي جمع شده و اندوختههاي از زر و سیم] در آتش
دوزخ گداخته میشوند و [بآن درهمها و دینارهاي گداخته] که حقّ خدائی آن ادا نشده است و زکاة آنها تادیه نگردیده است]
پیشانیها و پهلوها و پشتهاي آنها [یعنی صاحبان اندوختهها را که سالها بهرهور از دیبا و حریر بودهاند] داغ میکنند [و بآنها
گفته میشود] اینست جزاي آنچه شما اندوخته و ذخیره کردید [و حقّ خدائیرا نپرداختید] و براي خویشتن نگاهداشتید [و
مستمندان را دیدید و بینوا و گرسنه گذاشتید و اعتناء نکردید] پس اینک بچشید عذاب آنچه را که اندوخته و جمع میکردید.
[ صفحه 49 ] :- اوّلا- از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله مروي است که فرمود: [کلّ مال لمّ تؤدّ زکاته فهو کنز و إن کان ظاهرا
و کلّ مال أدّیت زکاته فلیس بکنز و ان کان مدفونا فی الإرض- یعنی هر مالی را که زکاة آنرا ادا نکرده باشی کنز یعنی
اندوخته محسوب است هر چند آشکار باشد و هر مالی را که زکاة آنرا ادا کرده باشی اندوخته نیست هر چند در زمین دفن
کرده باشی. ثانیا- در تخصیص سه عضو [جبهه و جنب و ظهر] بداغ شدن اقوالی است از جمله گفتهاند: جبهه محل سجود
است داغ میشود براي آنکه بحق خود قیام نکرده و بخاك مذلّت گذاشته نشده است و جنب مقابل قلب است داغ میشود براي
« یَحمِلُونَ أَوزارَهُم عَلی ظُهُورِهِم » اینکه در معتقد خود خالص نبوده است و ظهر یعنی پشت بارکش گناهان است که فرمود
380 و أبو بکر ورّاق گوید: براي آنستکه صاحب مال چون - یعنی گناهان خود را بر پشتهاي خود حمل میکنند. -قرآن- 337
فقیر را میبیند اخم میکند و جبهه درهم میکشد و پهلو تهی میکند و بر او پشت مینماید [و جزاي داغ کردن اینکه سه عضو با
همان پولی است که بفقیر نداده است [از مجمع] ثالثا- اینکه فرموده است در آخرت عذاب کنز را میچشند براي آنستکه در
دنیا مردم در خواب غفلتند و پس از مرگ بیدار میشوند و در بیداري طعم عذاب چشیده میشود. [مردمان غافلند از عقبی ||
همه گویا بخفتگان مانند ضرر غفلتی که میورزند || چون بمیرند آنگهی دانند] رابعا: در امانی ظهیر الدین لواحی مذکور
است که اگر دیگران خزینه مال کنند تو خزینه أعمال کن و اگر دیگران کنوز اعراض فانیه جویند تو رموز اسرار باقیه جوي.
[یک درم کان دهی بدرویشی || بهتر از گنجهاي مدّخر است [ صفحه 50 ] ز آنچه داري تمتّعی بردار || کان دگر روزي
کس دیگر است [روح]
[ [سوره التوبۀ [ 9]: آیات 36 تا 37
اشاره
إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِندَ اللّهِ اثنا عَشَرَ شَهراً فِی کِتابِ اللّهِ یَومَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الَأرضَ مِنها أَربَعَۀٌ حُرُمٌ ذلِکَ الدِّینُ القَیِّمُ فَلا تَظلِمُوا
فِیهِنَّ أَنفُسَکُم وَ قاتِلُوا المُشرِکِینَ کَافَّۀً کَما یُقاتِلُونَکُم کَافَّۀً وَ اعلَمُوا أَنَّ اللّهَ مَعَ المُتَّقِینَ [ 36 ] إِنَّمَا النَّسِیءُ زِیادَةٌ فِی الکُفرِ یُضَلُّ بِهِ
الَّذِینَ کَفَرُوا یُحِلُّونَهُ عاماً وَ یُحَرِّمُونَهُ عاماً لِیُواطِؤُا عِدَّةَ ما حَرَّمَ اللّهُ فَیُحِلُّوا ما حَرَّمَ اللّهُ زُیِّنَ لَهُم سُوءُ أَعمالِهِم وَ اللّهُ لا یَهدِي القَومَ
اي جمیعا و مجتمعا و آن مصدر کفّ عن « کَافَّۀً » جمع حرام یعنی قتال در آنها حرام است « حُرُمٌ » 603- الکافِرِینَ [ 37 ] -قرآن- 1
النساء تأخیر در وقت و نسیئه: فروش چیزي با تأخیر در پرداخت بهاي آن و نسیء که عرب آنرا بکار « النَّسِیءُ » الشیء است
میبرد و آن تأخیر بعض ماههاي حرام بود بماه دیگر نسأه ینساه نسئا و منسأة أخّره یعنی بتأخیر انداخت آنرا و منسوء هم یعنی
- 69 -قرآن- 124 - 10 -قرآن- 59 - اي لیوافقوا و مواطاة بمعنی موافقت است و تواطؤ یعنی توافق بر أمر. -قرآن- 1 « لِیُواطِؤُا » مؤخّر
400- -137 قرآن- 387
تفسیر معانی
اشاره
- پس از پایان دادن بسخن در باره أهل کتاب اعاده کلام در باره [ صفحه 51 ] مشرکان فرموده]: 36 - [بدانید که شماره ماهها
نزد خدا یعنی در حکم خدا دوازده ماه است [در آنچه خداوند نوشته و در کتاب تکوین [و نظام عالم کون] و تقدیر منازل ماه
و خورشید اثبات نموده است و مراد ماههاي قمري است نه غیر آن که ماههاي شمسی باشد زیرا هم حساب آن آسانتر و هم
متوقف بر رویت هلال است که هر انسان آموخته یا نیاموخته بدوي یا حضري بیابانی یا شهرنشین آنرا میبیند و تشخیص اوّل
ماه را میدهد] در کتاب خدا [یعنی در لوح محفوظ و کتب منزله بر أنبیاء و در قرآن و در حکم و قضاي الهی] در روز که
آسمانها و زمین را آفرید [و مدار سیر و حرکت ماه و خورشید را در آنروز معین فرمود و پایه ماهها و روزها را بر آنها نهاد]
چهار ماه از آن دوازده ماه را حرام قرار داد [و احترام آنها و حرام بودن جنگ و کارزار در آنها را بر زبان إبراهیم و اسماعیل
علیه السّلام مقرّر داشت و قوم عرب قولا و عملا آنرا از آنزمان سینه بسینه و دست بدست نقل نمود و در زمان جاهلیت عرب
آنرا بپیروي از هواي نفس تغییر داد] اینکه دین قیّم و شرع صحیح مستقیمی است که إبراهیم و اسماعیل علیه السّلام بر آن
بودهاند [و اینکه چهار ماه حرام که ثلاثۀ سرد: یعنی سه ماه پی در پی ذوالقعدة الحرام و ذو الحجۀ الحرام و محرم الحرام - و
واحد فرمود: یعنی یک ماه تنها یعنی رجب الفرد باشد محترم است و هتک حرمت آنها بارتکاب محارم و معاصی مخصوصا
جنگ در آنها گناهش عظیمتر و عقابش سختتر از سایر ماههاست] بنا بر اینکه بکردار حرام یا ممنوعی بخویشتن در آن ماهها
ستم نکنید و بر قتال با مشرکان مجتمع و یکدل و یکزبان شوید و با آنها بجنگید چنانکه آنها در قتال با شما مجتمع گشته و
جمیعا میجنگند و بدانید که خداوند با پرهیزکاران از ظلم و عدوان است. 37 - [قوم عرب بوراثتی که از پدرشان إبراهیم و
اسماعیل داشتند قتال و کارزار در ماههاي حرام را حرام میدانستند ولی چون قرنها از زمان حضرت خلیل اللّه و ذبیح اللّه
گذشت و قساوت دلها را فرا گرفت در مناسک تبدیل دادند و در [ صفحه 52 ] تحریم ماههاي حرام هم دست بردند و
مخصوصا شهر محرم را که تحریمش را بتأخیر انداخته بماه صفر محوّل کردند و اینکه عمل عقب انداختن و مؤخّر ساختن ماه
حرام را نسییء گفتند که خدا فرماید:] جز اینکه نیست که نسیء [یعنی تأخیر ماههاي حرام از آنچه که خداوند آنرا مرتب
ساخته است که سه ماه متوالی و یک ماه رجب جداگانه و تنهاست] زیاده و افزایشی است در کفر [یعنی کفر دیگري است
علاوه بر سایر کفرهاي مشرکان و بدعت زائدهایست بر سایر بدعتهاي کفّار] که بسبب اینکه تأخیر و بوسیله اینکه نسیء کافران
سایرین را هم گمراه میکنند [و اضلال آنها از اینکه راه است که براي مردم ماههاي حرامی را که در آنها قتال حرام است
حلال میکنند و حلال خدا را که حجّ در موسم معیّنی است آنها حرام کرده و متروك میدارند و در ماهی که حج واجب
نیست بسبب اینکه تأخیر حجّ میگذارند و بدینجهت مردم را گمراه میسازند زیرا پیروي آنها را در اینکه أعمال مینمایند] ماه
حرام را در یک سال [که خود را محتاج بقتال و جنگ در آنماه میبینند] حلال میسازند و در یک سال [که خود را محتاج
بقتال نمیبینند] آنرا حرام میسازند و اینکه عمل را میکنند تا اینکه در شماره و عدّه و ماههائیکه خدا حرام کرده است موافق
گردد [یعنی از ماههاي حرام ماهی را حلال نمیکنند مگر اینکه بجاي آنماه حلالیرا حرام کنند] و بنابراین آنچه خدا حرام کرده
است آنها حلال میکنند [و اینکه مواطاة و توافق دادن ماهها که لامحاله چهار ماه حرام داشته باشند] در نظرشان و در برابر
هواهاي نفسانیشان مزیّن و پسندیده میآید [و شیطان آنرا نیکو جلوه میدهد] و أعمال بدشان خوب بنظر میآید و حال آنکه
خداوند مردمان کافر را بمطلوب و مقصودشان هدایت و رهبري نمیکند [و بضلالت خود باقی خواهند ماند]. إنّما النسیء [اي
آوردهاند که طباع أهل جاهلیّت بقتل و غارت مستأنس شده بود » : إنّما تأخیر حرمۀ شهر إلی آخر] کاشفی در تفسیر خود گوید
و در ماههاي حرام قتال نمیکردند و چون سه ماه متّصل حرام بود بتنگ آمده گفتند ما [ صفحه 53 ] سه ماه پیدرپی بیتاراج
و غارت تحمّل نداریم [قلمّس کنانی] صورتی برانگیخت و در موسم ندا کرد که یا معشر العرب خداي شما را در اینکه محرّم
حلال گردانید و حرمت او را تأخیر کرد بماه صفر. مردمان قول او را قبول کردند باز سال دیگر منادي کرد که خداي تعالی در
اینکه سال محرم را حرام ساخت و صفر حلال کرد و گاه بودي که در اثناي محاورات بایشان ماه حرام نوشتی و حرمت او را
تأخیر کردندي بماه بعد از او و او را حلال داشتندي و در سالی چهار ماه حرام میداشتند امّا اختصاص أشهر حرم فرو گذاشتند
که جاهلان عرب در سالی چهار ماه » : و در ینابیع آورده «. چه مجرّد عدد را اعتبار کردندي و اینکه عمل را نسیء میگفتند
حرام میداشتند و خلق را از دست و زبان خود ایمن میساختند مؤمنان مؤدّب بدان نسق آوردند که در همه ماهها از ضرر خود
را سالم دارند و ایذاء و آزار خلق بزبان و دست فرو گذارند که مجازات اضرار همان اضرار است و مکافات آزار آزار. [آزار
دل خلق مجو بیسببی || تا بر نکشند یار بینیمه شبی بر مال و جمال خویشتن غرّه مباش || کانرا بشبی برند و اینرا به تبی]
إنّ الزّمان قد استدار » : [روح] در تفسیر الواضح گوید: [روي الشیخان عن النبی صلّی اللّه علیه و آله أنه قال فی حجّ ۀ الوداع
کهیئۀ یوم خلق اللّه السّموات و الإرض - یعنی شیخان در صحاح از پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله روایت کردهاند که در حجّۀ
بدینمعنی که حساب ماهها و «. الوداع فرمود: همانا زمان گردش کرد بهمان هیئت روز که خداوند آسمانها و زمین را آفرید
نظام آنها بحالتی برگشت که روز أوّل نظام خلقت بدانحالت بود، بعد از اینکه بسبب نسیء در ماهها در حساب عرب تغییر
[ یافته بود]. [ صفحه 54
[ [سوره التوبۀ [ 9]: آیات 38 تا 40
اشاره
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ما لَکُم إِذا قِیلَ لَکُمُ انفِرُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ اثّاقَلتُم إِلَی الَأرضِ أَ رَضِ یتُم بِالحَیاةِ الدُّنیا مِنَ الآخِرَةِ فَما مَتاعُ الحَیاةِ
شَّیءٍ قَدِیرٌ
ِ
الدُّنیا فِی الآخِرَةِ إِلاّ قَلِیلٌ [ 38 ] إِلاّ تَنفِرُوا یُعَذِّبکُم عَذاباً أَلِیماً وَ یَستَبدِل قَوماً غَیرَکُم وَ لا تَضُ رُّوهُ شَیئاً وَ اللّهُ عَلی کُل
39 ] إِلاّ تَنصُ رُوهُ فَقَد نَ َ ص رَهُ اللّهُ إِذ أَخرَجَهُ الَّذِینَ کَفَرُوا ثانِیَ اثنَینِ إِذ هُما فِی الغارِ إِذ یَقُولُ لِصاحِبِهِ لا تَحزَن إِنَّ اللّهَ مَعَنا فَأَنزَلَ ]
اللّهُ سَ کِینَتَهُ عَلَیهِ وَ أَیَّدَهُ بِجُنُودٍ لَم تَرَوها وَ جَعَلَ کَلِمَۀَ الَّذِینَ کَفَرُوا السُّفلی وَ کَلِمَۀُ اللّهِ هِیَ العُلیا وَ اللّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ [ 40 ] -قرآن-
اي اخرجوا إلی الحرب یعنی براي جنگ بیرون آئید و نفر من الحرب اي هرب منها یعنی از جنگ فرار کرد و « انفِرُوا » 748-1
نفر إلی الحرب یعنی براي جنگ بیرون آمد و حرکت کرد و نفور عبارت از فرار از چیزي یا اقدام بر آن بسبکی و سستی- و
استنفر الامام الجیش إلی القتال یعنی اعلان نفیر عام و بسیج عمومی داد فنفروا خفافا و ثقالا و سبک و سنگین براي جنگ
اي بدل الاخرة « مِنَ الآخِرَةِ » اي تثاقلتم و تباطأتم یعنی درنگ کردهاید و براي حرکت سنگینی میکنید « اثّاقَلتُم » بیرون شدند
اي فی « فِی الآخِرَةِ » [ 538 [ صفحه 55 - 512 -قرآن- 529 - 418 -قرآن- 495 - 11 -قرآن- 405 - یعنی بهره و تمتّع -قرآن- 1 « مَتاعُ »
مراد غار کوه ثور است که در سمت راست « الغارِ » اي هو واحد من اثنین یعنی او یکی از دو نفر بود « ثانِیَ اثنَینِ » جنب الاخرة
مراد « کَلِمَۀَ الَّذِینَ کَفَرُوا السُّفلی » آرامش نفس و اطمینان آن بخدا « سَ کِینَتَهُ » مکّه یک ساعت راه یا تقریبا دو فرسخ بمکّه است
- 57 -قرآن- 119 - 17 -قرآن- 39 - کلمه اسلام و دولت آن است. -قرآن- 1 « کَلِمَۀُ اللّهِ » کلمه کفر و شرك و دولت آنهاست
374- 318 -قرآن- 356 - 244 -قرآن- 278 - -127 قرآن- 230
تفسیر معانی-
اشاره
[اینکه آیات از اینجا تا آخر سوره در غزوه تبوك نازل گشته است و حکایت از عزم مؤمنان دارد و پرده از کردار منافقان بر
میدارد و أحکام بسیاري براي جماعت مسلمانان بیان میفرماید و متخلفین از أمر رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله را مورد عتاب
قرار میدهد ...] - غزوه تبوك در زمینی باین نام که تقریبا در وسط راه بین مدینه و شام است وقوع یافت و بآن غزوه عسرة و
فاضحه نیز گفتهاند زیرا هم حال مسلمانان در سختی و تنگی بوده و هم حال بسیاري از منافقان در آن آشکار گشت و سبب
غزوه آنکه چون رسولخدا صلّی اللّه علیه و آله مکّه را فتح نمود و در حنین و اوطاس با هوازن و ثقیف جنگید و طائف را
محاصره کرده آنرا گشود و بجعرانه آمده در آنجا براي عمره محرم گشت و عمره بجاي آورد، بمدینه برگشته و مؤمنان را
براي خروج و جنگ با رومیان امر فرمود، و اینکه در ماه رجب سال نهم هجرت بود زیرا بآن حضرت خبر رسید که رومیان و
قبائل عرب نصرانی [لخم و جذام] براي قتال با پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله مستعد گشته و عدّه کثیري را در شام برانگیختهاند و
مقدّمۀ الجیش آنها به بلقاء پیش آمدهاند و در اینحال کار بر مردم مشکل شده و در شهرستانها خشکسالی بود و گرما هم
شدّت داشت و حال آنکه میوههاي مدینه بثمر رسیده و تر و تازه گشته و خرماها رسیده و درختها سایه انداخته بود و بین آنها
و دشمن هم مسافت زیادي بود و لذا حرکت از مدینه بر مسلمانان دشوار بود و بحال مسامحه بودند که اینکه آیات نازل
گشت و آنها را طرف عتاب و تهدید قرار داد و اینکه جنگ دفاعی بود نه جنگ هجومی [هر چند تمام جنگهاي آنحضرت
همین حال را داشته [ صفحه 56 ] و هر وقت طرف قتالی نمییافته بدون هجوم بمحل خود عودت میفرموده است. 38 - اي
کسانیکه متصف بصفت ایمان [و مهتدي بهدایت قرآن] هستید شما را چه شده است که چون رسول امین بشما گوید که براي
اعلاء کلمه حقّ و جهاد با مشرکان و کافران از مدینه خارج شوید و دشمنانی را که براي قتل و غارت شما مجهز شدهاند دفع
کنید شما درنگ مینمائید و سنگینی خود را بزمین میاندازید [و بزمین و راحت و لذّت آن دل میبندید و بدنیا و شهوات فانیه
آن مایل میشوید و از تحمّل سفر و جهاد در راه خدا که راحت خالده دائمی در پی دارد سرباز میکشید] آیا بزندگانی دنیا و
لذات فانیه آن بدل از نعیم و لذائذ جاودانی آخرت و سعادت دائمی آن خشنود و راضی شدهاید! و حال آنکه تمتع و
بهرهمندي از لذائذ دنیوي در جنب بهره و سعادت اخروي نیست مگر چیز کم و اندکی [زیرا اینکه یک را فنا و انقطاع است و
آنرا دوام و اتصال]. 39 - اگر براي جهاد و قتالی که رسولخدا شما را بآن امر میکند خارج نشوید و در خانه نشسته حرکت
نکنید خداوند شما را بعذاب دردناکی معذّب خواهد ساخت [در دنیا بقحط و هلاك و نکبت و خواري و در آخرت بآتش
دوزخ و نگونساري] و پس از انقراضتان قوم دیگري بجاي شما برمیگزیند و بمردم دیگري تبدیل میکند [که از جهاد تخلّف
نکنند و مطیع اوامر خدا و رسولش باشند و آخرت را بر دنیا برگزینند] و شما از اینکه ترك جهاد و تخلّف از اطاعت أمر مولی
زیانی باو نمیرسانید [و بخدا و رسولش ضرري نمیرسد و خداوند بینیاز از نصرت شما برسولش میباشد] و او بر هر چیز
تواناست. در تفسیر روح البیان گوید: [إنّ البطالۀ تقتسی القلب- در حدیث آمده است که تنبلی کردن و ببطالت گذرانیدن و
خود را بیثمر گذاشتن سنگدلی و قساوت میآورد]- زیرا مرد باید بشغل معاد مشغول باشد یا بشغل معاش از وجه مباح چه در
شغل دین فضل و ثواب میستاند و در شغل معاش خانه را آبادان میدارد پس چون نه باین شغل مشغول شود نه بآن بیکار
میماند و از بیکاري سیاه دل و سخت [ صفحه 57 ] طبع شود. علیّ مرتضی علیه السّلام فرماید که معصیت غازیان زیان ندارد و
طاعت سخن چینان سود نبخشد و دعاي مخنّث نشنوند و نماز خمر خوانده نپذیرند. حافظ گوید: [خام را طاقت پروانه پر
سوخته نیست || نازکانرا نرسد شیوه جان افشانی [پایان خلاصه از روح البیان] آیه 40 - اگر شماها او را یاري نکنید [و اطاعت
او را در جهاد در راه خدا ننمائید باو زیانی نمیرسد] و محقّقا خداوند [بقدرت و تأیید خود] او را یاري کرده و خواهد کرد
[همچنانکه در آنموقع که کافران قریش در دار الندوه اجتماع کرده قصد قتل او را نمودند و او شبانه علی علیه السّلام را در
فراش خود خوابانیده و از مکّه بیرون شد یعنی] کافران او را بیرون کردند و او یکی از دو نفر بود [یعنی خود آنحضرت و أبو
بکر] که هر دو در غار [ثور] رفتند [و سوّمی آنها خدا بود که او را در پناه خود محفوظ داشت] در آنوقت [که نه لشکري و نه
یاوري براي او بود] برفیق راهش [أبو بکر] که چون دید مشرکین آنها را دنبال میکنند بفزع در آمد] فرمود [اي أبا بکر] غ ّ ص ه
مخور و مترس و أندوهگین مباش بدان که خدا با ماست [یار و یاور ما اوست و ما را از شرّ کافران حفظ خواهد نمود] در
اینکه حال خداوند آرامش خاطري باو داد و سکینه و اطمینانی بقلب او نازل فرمود و پیمبر خود را بلشکریانی تأیید و تقویت
فرمود [و در جنگهاي بدر و حنین و احزاب إمداد نمود] که بچشم نمیآمدند [و مجال شکّی براي کسی باقی نماند و آنها
فرشتگانی بودند که بین ایشان و بین کافران حائل گشته و بر صورتها و دیدگان آنها پرده میزدند و یا در رزمگاه بیاري
مسلمین دشمنان آنها را مرعوب میساختند] و خداوند کلمه و گفتار کافران و دولت آنها را پست ساخت [و بوعیدي که به
پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله داده و او را میترساندند سخنانشان را بیاعتبار نمود] و گفتار و کلمه خدا و دولت خداوندي را برتر
و بالاتر قرار داد [و بمواعیدیکه فرموده بود [ صفحه 58 ] مسلمانان را غالب فرمود] و خداست که عزیز و غالبی است که احدي
او را مغلوب نتواند کرد و حکیمی است که تمام امور را در حد نصاب خود نهاد و آنچه میکند بمقتضاي حکمت و مصلحت
بندگان است [و بعزّت خود رسول خویش را نصرت فرمود و بحکمت خود دین خود را بر تمام ادیان غلبه داد. [هو الّذي
مقصود از ایراد قصّه غار در اثناء » : أرسل رسوله بالهدي و دین الحقّ لیظهره علی الدّین کلّه و لو کره المشرکون]. کاشفی گوید
غزوه تبوك آنستکه اگر شما اي کافران [و اي کسانیکه کراهت از جهاد دارید] یاري نکنید پیغمبر مرا من او را یاري میکنم
چنانکه در آن محل که با او یک کس بیش نبود صنادید قریش بقصد او برخاستند من او را یاري کردم و از میان دشمنش
420 [یاري از وي جوي نز - قرآن- 378 - .« وَ مَا النَّصرُ إِلّا مِن عِندِ اللّهِ » بسلامت بیرون آوردم پس مفتاح نصرت بقبضه من است
خیل و سپاه || راز با من گوي نی با میر و شاه هر کرا یاري کنم برتر شود || هر کرا دور افکنم أبتر شود]
[ [سوره التوبۀ [ 9]: آیه 41
اشاره
« انفِرُوا » . 141- انفِرُوا خِفافاً وَ ثِقالًا وَ جاهِدُوا بِأَموالِکُم وَ أَنفُسِکُم فِی سَبِیلِ اللّهِ ذلِکُم خَیرٌ لَکُم إِن کُنتُم تَعلَمُونَ [ 41 ] -قرآن- 1
11 [خداوند متعال پس از آنکه متخلّفین از - بیرون شوید و براي جنگ مجهز گشته از محلّ خود خارج گردید. -قرآن- 1
جهاد را طرف عتاب قرار داد در اینکه آیه اعلان بسیج عمومی داد و با اینکه اعلان بر تمام مسلمانان سواري معذوران که
لَیسَ عَلَی الضُّعَفاءِ » داراي عذر شرعی بودند حرکت براي جهاد وجوب یافت و نوع عذر شرعی را در اینکه آیه بیان فرموده که
41 - براي [ 410 [ صفحه 59 - قرآن- 297 - .« وَ لا عَلَی المَرضی وَ لا عَلَی الَّذِینَ لا یَجِ دُونَ ما یُنفِقُونَ حَرَجٌ ... إلی آخر الایه
جهاد حرکت کنید و از شهر بیرون شوید سبک باشد اینکه حرکت براي شما یا سنگین [بهر حال که هستید جوان یا پیر با
نشاط یا بینشاط با مشغله یا بیمشغله توانگر یا درویش معیل و یا کم عیال سوار یا پیاده مالک زمین و ده یابی ملک متأهّل یا
عزب] و مجاهده کنید با مالها و جانهاي خودتان در راه خدا اینکه کارتان [یعنی جهاد بجان و مال خودتان] براي شما بهتر
است [از تنبلی و تن پروري و ترك جهاد و پرداختن بسایر امور دنیوي] اگر حقیقت اینکه خیریّت را بدانید [یعنی مشخّص خیر
خودتان باشید و بدانید که خداوند عزّ اسمه در مواعید خود راستگوست].
[ [سوره التوبۀ [ 9]: آیات 42 تا 45
اشاره
لَو کانَ عَرَضاً قَرِیباً وَ سَ فَراً قاصِ داً لاتَّبَعُوكَ وَ لکِن بَعُدَت عَلَیهِمُ الشُّقَّۀُ وَ سَیَحلِفُونَ بِاللّهِ لَوِ استَطَعنا لَخَرَجنا مَعَکُم یُهلِکُونَ
أَنفُسَ هُم وَ اللّهُ یَعلَمُ إِنَّهُم لَکاذِبُونَ [ 42 ] عَفَا اللّهُ عَنکَ لِمَ أَذِنتَ لَهُم حَ تّی یَتَبَیَّنَ لَکَ الَّذِینَ صَ دَقُوا وَ تَعلَمَ الکاذِبِینَ [ 43 ] لا
یَستَأذِنُکَ الَّذِینَ یُؤمِنُونَ بِاللّهِ وَ الیَومِ الآخِرِ أَن یُجاهِدُوا بِأَموالِهِم وَ أَنفُسِهِم وَ اللّهُ عَلِیمٌ بِالمُتَّقِینَ [ 44 ] إِنَّما یَستَأذِنُکَ الَّذِینَ لا
نفع دنیوي و غنیمت « عَرَضاً قَرِیباً » 652- یُؤمِنُونَ بِاللّهِ وَ الیَومِ الآخِرِ وَ ارتابَت قُلُوبُهُم فَهُم فِی رَیبِهِم یَتَرَدَّدُونَ [ 45 ] -قرآن- 1
19 -قرآن- - یعنی سفر متوسّط و میانه و قاصد بمعنی میانه و متوسّط است -قرآن- 1 « سَ فَراً قاصِداً » نزدیک که آسان بدست آید
مسافت دوري که بمشقّت طی شود « الشُّقَّۀُ » 86-69 [ صفحه 60 ] و روي هم مراد سفري است که در آن رنج و مشقّتی نباشد
عفو بمعنی تجاوز و گذشت از گناه یا تقصیر و ترك مؤاخذه بر تقصیر است و بمعنی دعاء هم استعمال میشود « عَفَا اللّهُ عَنکَ »
- 78 -قرآن- 113 - اي بالقعود یعنی چرا بآنها اجازه دادي که بجهاد نیایند. -قرآن- 66 « لِمَ أَذِنتَ لَهُم » یعنی خدا از تو بگذرد
301- -135 قرآن- 278
تفسیر معانی-
اشاره
[عادت مؤمنان بر اینکه جاري شده بود که چون دعوت بجهاد میشدند با نهایت شتاب و نشاط اجابت مینمودند و در اینکه راه
یکی از دو خیر را براي خود مسلم میدیدند یا شهادت و أجر اخروي یا غلبه و غنیمت جنگی و موقعیکه رسول اکرم صلّی اللّه
علیه و آله آنها را دعوت بغزوه تبوك فرمود بسبب پاره از جهات اینکه سفر براي بعضی از آنها سنگین بنظر میآمد و اینکه
سنگینی بتبعیّت درجات قوّت ایمان و شدّت عذر مختلف بوده و بهر حال اکثریّت اطاعت کردند و عدّه قلیلی که بواسطه عجز
معذور بودند حاضر نشدند- أمّا منافقان را اینکه أمر بزرگ آمد و اینکه سفر برایشان بس سخت بود که چگونه با بزرگترین
دولت آنروز جهان [یعنی دولت روم] بجنگند!؟؟! و لذا در مقام عذر تراشی برآمدند و از حضرت اجازه خواستند که قاعد
باشند و بجهاد نروند، رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله بآنها اجازه داد و پیش از روشن شدن وضع حالشان و واقف شدن بر
اسرارشان بآنها اذن ماندن داده و اینکه آیات براي رسوائی منافقان آمد]. 42 - اگر [آنچه اینکه گروه منافق بآن دعوت میشوند]
بهره حاضر و نزدیک و غنیمت سهل التناولی بود و اگر سفر سفر متوسّط و آسانی بود که در آن رنج و مشقّتی نبود [بطمع مال
بیزحمت] ترا متابعت میکردند [و بدنبال تو میآمدند و دعوت ترا میپذیرفتند] و لکن [خروج براي تبوك و رفتن بشام و قتال
با رومیان در ملک خودشان] بر آنها مسافرت بمسافت پرمشقّت دشواري مینمود [و لذا از روي ترس یا میل براحت و آسایش
تخلّف ورزیده و نرفتند] و قریبا [که شما از سفر برگردید] بخدا سوگند یاد میکنند [و از راه عذر خواهی میگویند] اگر ما
قدرت [ صفحه 61 ] و استطاعت داشتیم و میتوانستیم با شما باین سفر میآمدیم و میجنگیدیم [و اینکه تخلّف کردیم براي عدم
استطاعت بجنگ و نداشتن مال و توانائی بود] [و نمیدانند که با اینکه قسم دروغ که زاده دوروئی و نفاق آنهاست] خویشتن را
بهلاکت میاندازند و خدا داناست که اینها در اظهاراتشان [و پندارشان که اگر قدرت و توشه راه داشتیم با شما میآمدیم]
دروغ میگویند [و کیفر آنها را خواهد داد]. 43 - [چون رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله در مقابل عذر منافقین که گفتند
قدرت بر حرکت و آمدن باین مسافت و مسافرت نداریم بآنها اذن داد که در وطن بمانند و نیایند اینکه آیه نازل و عتاب رسید
که ...] خدا ترا ببخشاید و ترا معفوّ دارد چرا اجازه دادي [اجازه تخلّف نمیدادي] تا بر تو روشن شود چه کسانی در عذر خود
از تخلّف امر راست میگویند و بدانی و بشناسی که چه کسانی اعتذارشان بیجاست و دروغ میگویند [یعنی چرا آنها را بین
اقامت و حرکت مخیّر ساختی و آنها اقامت را غنیمت شمردند چرا بآنها اذن و اجازه دادي، بهتر اینکه بود که انتظار میکشیدي
و تسریع در دادن اذن نمیکردي و آنها را ملزم بخروج میکردي و چون خارج نمیشدند نفاقشان واضح و مفتضح میشدند ولی
وقتی مجاز در عدم حرکت شدند نفاق آنها مستور ماند و معلوم نمیشد که اینکه عدم حرکت از راه نفاق و دروغ یا غیر آن
میباشد]. - قتاده و عمرو بن میمون گفتهاند که رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله دو کار بجاي آورد که مورد عتاب خدائی قرار
گرفت یکی گرفتن فدیه از اسیران بدر و دیگري اذن بمنافقین در غزوه تبوك آنهم بمعاتبه لطیفی که قبل از عتاب مبادرت به
عفو فرموده است و أمّا اینکه آیا اینکار از رسول خدا جایز بوده یا نبوده است!- جبائی گفته است ترك اولاي کوچکی است
زیرا در کار مباح [چرا چنین کردي!] گفته میشود و مفسّر مجمع البیان گوید اینکه گفتار درست و صحیح نیست زیرا در غیر
اینموضوع هم که غرض معاتبه و سخت گیري هم نباشد [چرا چنین کردي!] گفته میشود مثلا گویند: [چرا باو سخت گرفتی و
چرا باو عتاب کردي و حرف سخت [ صفحه 62 ] زدي! و اینها تمام نه از راه اعتراض و عتاب است بلکه از راه ترحم بطرف
است بعلاوه چگونه میتوان گفت اجازه پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله بآنها ناروا بوده است و حال آنکه خداوند در جاي دیگر
یعنی اگر از تو اذن خواستند بهر کس از آنها بخواهی اذن بده]. -قرآن- « فَإِذَا استَأذَنُوكَ ... فَأذَن لِمَن شِئتَ مِنهُم » : میفرماید
اینکه عمل رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله خود مبنی بر حکمت و حزم » : 286 در تفسیر الواضح گوید - -251-229 قرآن- 256
و احتیاط بوده است زیرا چه بسا خروج آنها با مسلمانان بواسطه نفاقشان خطري براي مسلمین داشت و خداوند هم خطاب خود
را مصدّر بمژده عفو فرموده و قبل از خطاب [عفا اللّه عنک] فرموده که موهم لطف رب لطیف بحبیب خود مصطفی صلّی اللّه
کاشفی:- در تفسیر [عفا اللّه عنک] گوید دعائی در باره آنحضرت است حقّ سبحانه و » .« علیه و آله باشد و موهم عتاب نباشد
تعالی پیغمبر خود را میفرماید که [عفو کناد از تو خداي] و عادت مردم میباشد که دعا کنند کسی را بعفو و رحمت و مغفرت
بیوقوع خطائی از وي چنانکه مثلا یکی تشنه را آب دهد او در جواب میگوید غفر اللّه لک یا در جواب [عاطس] یعنی
-44 کسانیکه بخدائی ایمان دارند [که بر آنها جهاد را واجب ساخته] و بروز جزائی « کسیکه عطسه زند میگوید یرحمک اللّه
ایمان دارند [که أجر و پاداش کامل مجاهدین و کیفر متخلّفین از جهاد در آنروز داده میشود] عادتشان نیست که در امر جهاد
در راه خدا و بذل مال و جان در اعلاي کلمه اسلام از تو اذن بگیرند و اجازه براي خروج بخواهند [بلکه با منتهاي همّت و
نشاط اقدام میکنند و معقول نیست که پس از اعلان بسیج عمومی در مقام تحصیل اجازه براي قعود و نرفتن بجهاد بر آیند و
هرگز مادام که استطاعت جانی و مالی دارند بسبب تقوي و پرهیز از نافرمانی مولی، چنین اذنی نمیخواهند] و خداوند داناي
بحال متّقیان و پرهیزکاران است و جزاي نیک أعمال آنها را خواهد داد. 45 - فقط [منافقانند] که ایمان بخدا و روز واپسین
ندارند و دلهاشان [ صفحه 63 ] پر از ریب [و مملوّ از شک و نفاق است] از تو براي ماندن بجا و نرفتن بجهاد کسب اجازه
میکنند و در شک و ریب خودشان مترددّ و سرگردانند [و اگر مردّد نبودند بخداي خود اعتماد مینمودند].
[ [سوره التوبۀ [ 9]: آیات 46 تا 48
اشاره
وَ لَو أَرادُوا الخُرُوجَ لَأَعَدُّوا لَهُ عُدَّةً وَ لکِن کَرِهَ اللّهُ انبِعاثَهُم فَثَبَّطَهُم وَ قِیلَ اقعُدُوا مَعَ القاعِدِینَ [ 46 ] لَو خَرَجُوا فِیکُم ما زادُوکُم إِلاّ
خَبالاً وَ لَأَوضَ عُوا خِلالَکُم یَبغُونَکُمُ الفِتنَۀَ وَ فِیکُم سَمّاعُونَ لَهُم وَ اللّهُ عَلِیمٌ بِالظّالِمِینَ [ 47 ] لَقَدِ ابتَغَوُا الفِتنَۀَ مِن قَبلُ وَ قَلَّبُوا لَکَ
عدّه و اهبه و آلۀ. نظایر همند و بیک معنی « عُدَّةً » 453- الأُمُورَ حَتّی جاءَ الحَقُّ وَ ظَهَرَ أَمرُ اللّهِ وَ هُم کارِهُونَ [ 48 ] -قرآن- 1
خروج آنها با تو « انبِعاثَهُم » هستند و عدّه بمعنی زاد و توشه و راحله و سلاح جنگ و آنچه براي مسافرت ضرورت دارد میباشد
تثبیط- معوّق گذاشتن أمر و منصرف ساختن شخص از کاري که مورد اهتمام اوست و جلوگیري و -« فَثَبَّطَهُم » با همّت و نشاط
مراد فساد و سخن چینی و اختلاف انداختن بین اشخاص و اراجیف است و در أصل مرضی است که مؤثّر « خَبالًا » - منع از کار
یعنی تند و تیز میکنند- « وَ لَأَوضَعُوا » - اي یطلبون لکم یعنی براي شما نمیخواهند و میطلبند « یَبغُونَکُمُ » در عقل باشد مانند جنون
- أي بینکم- خلل فرجهاي -قرآن- 1 « خِلالَکُم » ایضاع- تهییج و راندن مال سواري و آنرا بشتاب آوردن است و تاخت کردن
[ 696 [ صفحه 64 - 577 -قرآن- 684 - 500 -قرآن- 561 - 349 -قرآن- 485 - 222 -قرآن- 340 - 167 -قرآن- 207 - -10 قرآن- 153
یعنی بر علیه تو تدبیر کید و حیله نمودند تقلیب امور: برگرداندن رأي- و فکر عمیق کردن « وَ قَلَّبُوا لَکَ الأُمُورَ » - است در بین
51- در أمر. -قرآن- 21
تفسیر معانی-
اشاره
-46 و اگر [اینکه گروه منافق] اراده خروج [با پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله] را داشتند [ یا مانند مؤمنان بجهاد با کفّار راغب و
مایل بودند] تهیّه وسایل سفر و لوازم جنگ میکردند و خود را آماده میساختند و لکن خداوند خروج و انگیزش آنها را
[بواسطه سوء قصدي که داشتند] مایل نبود و از آن کراهت داشت و لذا از قصد خروج منصرفشان ساخت [و مانع حرکت آنها
با مسلمانان گردید زیرا اگر میآمدند بسخن چینی و نمّامی بین مسلمانان پرداخته آنها را با یکدیگر دشمن میساختند و یا براي
دشمنان جاسوسی میکردند] و بآنها گفته شد [یعنی از جانب پیامبر صلّی اللّه علیه و آله ابلاغ شد] که [مانند زنان و کودکان و
ناتوانان و کوران و بیماران که متقاعد از جهاد هستند] با بستگان در خانهاتان بنشینید [و بجهاد نیایید]. [اینکه آیه مبارکه خود
بهترین دلیل براي ردّ کسی است که آیه 43 را عتاب و بازخواست از رسول صلّی اللّه علیه و آله میداند] همین طور آیات
بعدي که در توضیح آیه مزبوره است]. 47 - اگر اینکه جماعت منافق در میان شما و مخلوط با شما بسوي جنگ خارج
میشدند جز تولید ضعف و فساد [و فتنه و نمّامی و اشاعه اراجیف و اخبار مجعول و افتراق کلمه بین شما و افساد ذات البین و
ترسانیدن از دشمنان] چیزي زیاد نمیکردند و در بین شما و خلال هر دو نفري ترکتازي و فتنه انگیزي مینمودند و براي شما
طالب فتنه و آشوب بودند و در بین شما جاسوسانی براي دشمنان میشدند [و یا از بین شما اشخاصی که بضعف عقل و ایمان
مبتلا هستند بحرفهاي آنها گوش داده و تصدیق آنها را میکردند] و خدا میداند که گفتار آنها دروغ و تزویر است و بحال
ستمکاران داناست [و جزاي عملشان را میدهد]. 48 - بحق سوگند که اینان از قدیم و پیش از اینهم طالب فتنه براي شما بودند
[یعنی طالب افتراق کلمه و تشتت اهواء و اختلاف آراء شما بودند چنانکه در غزوه [ صفحه 65 ] احد و رفتار عبد اللّه بن ابیّ
بن سلول را دیدید و خدا شما را حفظ کرد] و براي تو [ یا محمّد] در تقلیب و وارونه کردن کارها [و حیلهگري و مکاري]
دریغ ننمودند [و چون خدا با شماست کاري از پیش نبردند] و حق فرا رسید [و نصر و پیروزي و تأیید إلهی بیامد] و امر خدا
[بنگونساري یهود و بطلان شرك بفتح مکّه و دخول مردم فوج فوج بدین خدا] ظاهر گشت، تمام اینها شد و آنان را ناپسند
و ایشان ناخواهانند نصرت و دولت ترا أمّا چون خداي تعالی میخواهد » : بود [و کراهت آنها مانع تأیید حق نشد]. کاشفی گوید
کراهت ایشانرا اثري نیست. [چون ترا اندر حریم قرب خود ره داده شاه || از نفیر پرده دار و طعن دربان غم مخور]
[ [سوره التوبۀ [ 9]: آیات 49 تا 52
اشاره
وَ مِنهُم مَن یَقُولُ ائذَن لِی وَ لا تَفتِنِّی أَلا فِی الفِتنَۀِ سَ قَطُوا وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَ ۀٌ بِالکافِرِینَ [ 49 ] إِن تُصِ بکَ حَسَنَۀٌ تَسُؤهُم وَ إِن
تُصِ بکَ مُصِ یبَۀٌ یَقُولُوا قَد أَخَذنا أَمرَنا مِن قَبلُ وَ یَتَوَلَّوا وَ هُم فَرِحُونَ [ 50 ] قُل لَن یُصِ یبَنا إِلاّ ما کَتَبَ اللّهُ لَنا هُوَ مَولانا وَ عَلَی اللّهِ
فَلیَتَوَکَّلِ المُؤمِنُونَ [ 51 ] قُل هَل تَرَبَّصُونَ بِنا إِلاّ إِحدَي الحُسنَیَینِ وَ نَحنُ نَتَرَبَّصُ بِکُم أَن یُصِ یبَکُمُ اللّهُ بِعَذابٍ مِن عِندِهِ أَو بِأَیدِینا
از مادّه فتنه یفتنه یعنی او را در فتنه انداخت چنانکه « وَ لا تَفتِنِّی » [ 594 [ صفحه 66 - فَتَرَبَّصُوا إِنّا مَعَکُم مُتَرَبِّصُونَ [ 52 ] -قرآن- 1
فتّنه و أفتنه نیز بهمین معنی است و لازم و متعدّي میشود- الفتون و الفتن در فتنه افکندن و فتنه شدن است و معنی جمله: لا
اي وقعوا یعنی فتنه « سَ قَطُوا » توقعنی فی الفتنه است یعنی مرا در فتنه نیفکن و معنی فتنه در اینجا گناه و عصیان و نافرمانی است
یعنی ما پیشتر احتیاط خود را کردهایم « قَد أَخَ ذنا أَمرَنا » همان است که در آن واقع شدهاند و همان است که در آن هستند
اي إحدي العاقبتین الحسنیین یعنی یکی از دو فرجام خوبتر را و « إِحدَي الحُسنَیَینِ » یعنی براي ما انتظار میکشید « تَرَبَّصُونَ بِنا »
یعنی تأمّل کنید و « فَتَرَبَّصُوا » حسنی مؤنّث أحسن است و دو فرجام نیک یکی غنیمت جنگی و دیگري شهادت در راه خداست
- 596 -قرآن- 761 - 540 -قرآن- 573 - 474 -قرآن- 520 - 353 -قرآن- 453 - 19 -قرآن- 343 - صبر کنید و منتظر باشید. -قرآن- 1
776 [مروي است که چون رسولخدا صلّی اللّه علیه و آله مردم را براي خروج بغزوه تبوك أمر نمود [جدّ بن قیس] که از
رؤساي قبیله بنی سلمۀ بن بنی الخزرج بود بپاخاست و از روي نفاق گفت: [ یا رسول اللّه ائذن لی و لا تفتنّی ببنات الأصفر
فانّی أخاف أن أفتتن بهنّ- أو- إنّی أخشی إن رأیت بنی الأصفر ألّا أصبر عنهنّ فلا تفتنّی و أذن لی فی القعود. یعنی اي
رسولخدا بمن اجازه بده بمانم و بجنگ نروم و مرا بدختران اصفر یعنی رومیان آزمایش مکن زیرا میترسم که بوسیله آنان
مورد امتحان واقع شوم یا میترسم که چون دختران رومی را ببینم از آنها شکیبائی نتوانم بنابرین مرا بآزمایش دچار مفرما و اذن
بده که بمانم و بجنگ نروم و دچار گناه نشوم یعنی قبل از تقسیم سبایا در آنها تصرّف کنم حضرت فرمود بتو اجازه دادم و
اینکه آیه نازل گردید.] 49 - [عجبا از اینکه منافقان عذرتراش و دو رویان متظاهر ریاکار که نمیدانند خداوند عالم السّر و
الخفیّات است و از بطون آنها آگاه] و بعضی از اینکه اشخاص هستند که گوید بمن اذن بده [که بجنگ نروم زیرا میترسم
زنان روم وسیله آزمایش [ صفحه 67 ] من شوند] و مرا بفتنه و گناه دچار مساز. بدانید و آگاه باشید [که اینها دروغ میگویند و
ریا میکنند و مقصود نرفتن بجهاد است و باین حرفها تظاهر مینمایند و نمیدانند که] در فتنه یعنی گناه و نافرمانی خدا واقعند [و
در آن افتادهاند چنانکه آدمی در چاه بیفتد] و دوزخ بر آنان احاطه دارد و کافران را فراگرفته است [چنانکه بارو دور شهر را
فرا گرفته است و آتش همیشه براي آنها مهیّا و معدّ است]. 50 - [ یا محمّد صلّی اللّه علیه و آله نگران اینکه اشخاص باش که
همواره منتظر وصول شرّ و زیانی براي تو هستند و آرزوي پیش آمد سوئی را براي تو و پیروانت دارند] اگر خیر و پیش آمد
خوبی براي تو رو کند [و پیروزي و نعمتی بتو برسد] آنها را بد آید و متألم شوند و اگر مصیبت و شرّي براي تو و اصحابت [از
فرار یا شکست] برسد [که غالبا هم سبب خود آنها هستند] گویند ما پیش بینی میکردیم و قبلا خود را آماده کرده و منتظر
اینکه شکست بودیم [و لذا از رفتن بجنگ احتراز کردیم و سالم ماندیم] و رو بخانههاي خود کرده و بمنازل خود برگشته و از
زحمتی که بمسلمانان رسیده است فرحناك و خوشحالند. 51 - [ یا محمّد بآنها] بگو هرگز [نیک و بدي] بما نمیرسد مگر
آنچه خداوند در لوح محفوظ براي ما نوشته و در آنجا ثبت و مقدّر شده است [و چنان نیست که آنها توهّم یا گمان میکنند و
آنرا مربوط باهمال ما دانند یا برگشت أمر را بتدبیر موکول نمایند- یا آنکه هرگز آنچه بما میرسد جز آنچه در قرآن وعده
فیروزي بما داده شده است نیست و علی أيّ حال براي ما پیروزي است- اگر نصرت یا بیم نیکی است و اگر هم کشته شویم
بشهادت سر افراز شدهایم و شهادت براي ما حسن عاقبت است] او خداي ما و مالک و صاحب اختیار ماست و ما بنده او هستیم
[او ولیّ و ناصر ماست ما را یاري و نگاهداري میفرماید و متولّی حفاظت ما و دافع ضرر و زیان ماست] و لذا مؤمنان بر خداي
] 877- یکتا توکّل میکنند و کار خود را باو واگذار مینمایند و بتقدیر او راضی میباشند [وَ مَن یَتَوَکَّل عَلَی اللّهِ -قرآن- 840
52 - [ یا محمّد بآنها] بگو آیا شما براي ما انتظار دیگري جز یکی از دو فرجام نیک 18- صفحه 68 ] فَهُوَ حَسبُهُ]. -قرآن- 1
دارید! [که آنها دو خصلت حمیده و دو نعمت عظماي پسندیده است یعنی فیروزي و بردن غنیمت آنی یا شهادت و ثواب دائم
آتی] و ما هم براي شما منتظر و مترصد هستیم که خداوند از جانب خود عذابی بفرستد که شما را هلاك گرداند یا ما را بر
شما غلبه دهد و بدستهاي ما شما را نابود و معدوم سازد- بنابرین شما بانتظار خود بمانید ما هم با شما بانتظار خود میمانیم [تا
هر کدام آنچه را در باره یکدیگر منتظریم ببینیم شما نخواهید دید جز آنچه اسباب سرور و خوشحالی ماست. یعنی پیروزي یا
شهادت و ما نخواهیم دید جز آنچه موجب بدبختی و نکبت و بدحالی شماست یعنی شکست بدست ما یا ابتلاي بعذاب خدا].